ای دیو سپید پای دربند / ای گنبد گیتی ای دماوند
از سیم بسر یکی کله خود / ز آهن بیمان یکی کمر بند
تا وارهی از دم ستوران / وین مردم نحس دیو مانند
با شیر سپهر بسته پیمان / با اختر سعد کرده پیوند
تو مشت بزرگ روزگاری / از گردش قرنها پی افکند
بنواخت زخشم برفلک مشت / آن مشت درشت تویی دماوند
» ملک الشعرای بهار «
................
کمر بند این دیو سپیدراگشورند ، درونش را غارت کردند
وحال کم کم خود او به قعر زمین فرو میرود همانند ارک بزرگ
بم ، این دیوانگان از بند رها شده ،این گرسنگان سیری ناپذیر
این مردم نادان وبی ایمان به مهر وطن وچسپیده به قبای عمرواین
دزدان وغارتگران امروز سر نیزه را به سوی مادربزرگ سرزمینمان
کج کرده اند واگر کمی دیر بجنبیم نه از خاک خبری هست ونه از
آب ومیشویم همان خار وخاشاکی که آن میمون مارا به آن تشبیه کرد
درحال حاضر سر مردم با چیرهای احمقانه گرم شده وسوداگران و
دزدان همیشه درصحنه مشغول توبره کردن خاک سر زمین ایرانند
وما تنها ، پیام میفرستیم، راه میرویم ، سرود میخوانیم وآواز سرمیدهیم
وزمانی روی برمیگردانیم که آن ( گربه هه از روی نقشه جغرافیا )
محوشده وچشمان بچه ها تنها به دنبال جای خالی اوست .
..........
تا در میان اوباش ،تقسیم شده وزارت
کردند مملکت را سرمایه تجارت
طلاب گرسنه را خواندند از حماقت
در مسند شرافت در مرکزحماقت
.......... با امید پیرزوی وسر بلندی ایران سر زمین ما
..........................................................
ثریا / اسپانیا / پنجشنبه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر