چهارشنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۹۵

گفتار

با درود فراوان ،
درود بشما عزیزان وخوانندگان مهربان این صفحه ، با سپاس از لطف وبزرگی وهمزبانی وهمراهی شما باین  ناچیز استدعا دارم مرا از معاشرت وروابط دوستانه ، وهمکاری معاف فرمایید ، من درهمین یکی هم وا مانده ام ، تعهدی دارم باید به انجام برسانم  برایم هیچ منافع مادی در بر ندارد ، من وخانواده ام از جمله کسانی هستیم که با پای خود وبا اتومبیل خود وحساب بانکی خود از دیار وبلاد کفر  بریتانیای بزرگ با هواپیما وارد این سر زمین شدیدم ، آنقدر مصائب وبدبختیهارا  تحمل کردیم  هرچه را که اندوخته  بودیم از دست دادیم  ،تا سر انجام بعنوان شهر وند پذیر فته شدیم نه پناهنده سیاسی ونه پناهنده اجتماعی بلکه یک شهروند وترک تابعیت کرده وتنها یک پاسپورت داریم وتنها یک کارت شناسایی داریم .
 گمان نکنم یک بشر و یا یک انسان  بیشتر از یک کارت شناسایی احتیاج داشته باشد مگر آنکه مجبور به کارهای اجباری باشد  که از آنها نام نمیبرم ! ما  بیشتر ازآن احتیاج نداریم ، سخت کار کردیم وهنوز هم کار میکنیم  ، من بازنشسته دولتی هستم ، همسرم بیزنس داشت ومعالیات خودرا نیز تمام وکمال پرداخته ایم  هرسال هم برگه مالیاتی برای ما میرسد آنرا پر میکنیم وچه بسا که اداره مالیا مجبور میشود مقداری هم بما پس بدهد !!! میلی هم نداریم دور دنیا بگردیم تا جای بهتری را بیابیم واز آنجاهم کمکهای نقدی دیگری  دریافت کنیم ، احتیاجی نداریم ، بچه ها کار میکنند ،  ومن هرروز خستگی روحی وجسمی  وتحلیل رفتن قوای جسمانی آنهارا بچشم میبینم اما چاره نیست برای زنده ماندن باید جنگید  ،  ما ازجمله کسانی نیستیم که بتوانیم با کلاه برداری وحقه بازی دیگرانرا لخت کنیم ، خودمان لخت شدیم حتی لباسهای  تنمانرا  بهمراه پوستمان نیز ار پیکرمان جدا  ساختند  ، خودمن بازنشسته ام ، با هیچکس مراواده ندارم ، عضو. هیچ گروه ودسته ای نیستم ،  درهیچ جبهه ای نمیجنگم مگر درجبهه زبان وادبیات سر زمینم که میل دارم پایدار بماند  شاید باشند کسانی که مانند من نیز باین امر احترام میگذارند ، امیدی هم به بهبود حال مردم ایران سابق وسر زمین  پدریم ندارم ، امید برگشت هم در میان نیست . امیدوارم این توضیحات کافی باشد . با سپاس . ثریا / اسپانیا .
.............................................
چهارشنبه 10/08/2016میلادی برابر با بیستم امردادا ماه 1395 شمسی /.