چهارشنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۹۵

کادوی تولد !

این ابیات را از دیوان شمس تبریزی جدا  ساخته بعنوان کادو ی تولد بخودم ، هدیه دادم !!!
---------
میگفت ، چشم مستش با طره سیاهش 
من دم دهم  فلانرا  ، تو درربا کلاهش

یعقوب را گویم ، یوسف به قعر چاهست 
چون بر سر چه آید ،  تو درفکن به چاهش 

ابله چو اندر افتد ، گوید بیگناهم 
بس نیست ای برادر ، آن ابلهی گناهش ؟

ما شکل حاجیانیم  ، جاسوس رهزنانیم 
حاجی چو  در ره آمد  ما خود زنیم راهش 

ما شاخ ارغوانیم ، درآ ب مینمانیم 
با نعل واژ گونه چون ماه وچون سپاهش 

جان را نوازشی ده از زلف  دلنوازت 
ای شمس  دین چوهستی ،  هم پشت وهم پناهش

مستی ، فرود وخاموش  تا نکته ء برانی 
ای رفته  لاابلای  درخون  بیگاهنش 

از : دیوان کبیر شمس تبریزی 
----------
من این حروف چنان نوشتم که غیر ندانست 
تو هم ز روی کرات چنان بخوان که تو دانی ....." حافظ"