غم دنیا رو بگو ، سایه ات رو ور دار و برو
غم عشق اینجا نشسته ، واسه تو جا نمیشه !
امروز بیاد رومانیا بودم ، بیاد " نادیا کومانچی" قهرمان پرش اهل رومانی وبیاد رییس جمهوری که دریک محاکه چند دقیقه ای با حضور دوربینهای تلویزیونی او وهمسرش را محاکمه صحرایی کرده وتیر باران نمودند ، نامش ؟ " دیکتاتور بزرگ بود "چائشسکو" ! در آن زمان رومانی برای من یک کشور رویایی بود ، سر زمینی بود که آرزوی دیدارش را داشتم ، ریاست جمهوری اگر چه به سنت ومدل کمونیستی اداره میشد اما هدف ساختن سر زمین وکشور ش وبه دوراز دخالت بیگانه گان بود ، نادیا کومانچی قهرمان المپیک نیز از همانجا برخاست ، از آن زمان دیگر هیچگاه به برنامه وبازیهای وشو های المپیک نگاه نکردم ، سازمانهای آدمخواری که دستور داده بودند دیوارها فروبریزند تا آنها بتوانند راحت وارد خانه دیگران بشوند ، خوشحال قراردادهای شرکتهای چند ملیتی بسته شد ، وتا پایان دنیا !! هرچه که محصول دررومانیا به عمل میاید با ید با قیمت تعیین شده آن شرکت ها در اختیار دول دیگر بگذارند ، معاد ن خالی شد ، پرورش اسبهای اصیل بعهده اعراب بدوی گذاشته شد ، کوههای کارپات که ماد رهمه معادن بودن خالی شدند ، وتنها جوی باریکی از رودخانه دانوب به آن سرزمین بعنوان آب راه پیدا کرد .
و..... ریاست شوراها تبدیل به یک ریاست جمهوری شد که تنها تاج راندولف هارا کم دارد وبرای گروه خودشان کار میکند نه برای ملت روسیه امروزی .
امروز مردان جوان وزنان رومانی دور دنیا تن به عمله گی ونوکری وخدمتکاری داده اند ، کشورشان ویران شده وفقیر محصول از تولید به مصرف فورا وارد بازار میشود ، دیگر زنان با آن لباسهای دوخت دست با روبانهای رنگین وموهای افشان دست دردست پسران نمیرقصند ، دیگر زمین باقی نمانده است . " دیکتانور " سر زمینش را برای ملتش میخواست نه برای بازرگانان دوره گرد که سیری ناپذیرند .امروز نمیدانم چرا بیاد (نادیا کومانچی:)کوچک وسر زمین رویا پروررومانی افتادم ؟ .
امروز شیر آب آشپزخانهرا که باز میکنم از بوی گند آب وبوی کلر وبوداروهای ضد عفونی کرده حالم بهم میخورد ، همان ادرارخودمان تصفیه میشود وبخورد خودمان داده میشود وهمان مدفوع خودمان در توالتی بالای سرمان ساخته اند تبدیل به ( کوکی) شده بخورد ما میدهند ، دیگر خمیری نیست تا نانی پخته شود هرچه هست باد است ومواد اضافی ، ودیگر آبی نیست تا بتوانی پیکرت را درآن بشویی بی آنکه زخمی ویا تاولی روی پوستت ایجاد نشود ، اما درعوض !! خانم درکنار یک گلدان گل لاله نشسته وبا لبخندی شور انگیز میگوید با کرمی که من بر فلانم میمالم راحت سکس دارم !!! یا فلان بادی لوشن ، شمارا غرق شادی وخوشحالی میکند ولب بر لب دیگر میگذارید ویا فلان شامپو ویا فلان ماتیک ، از غذا خبری نیست ! هرچه هست سکس است وسکس وبازار سکس.
دخترک میگوید چرا یخچال تو خالیست ؟ میگویم بمن بگو با چه چیزی آنرا پرکنم ؟ با قوطی های شیربرنجی که درکارخانه ساخته ا ندویا با ژله هایی که از خوک وسایر حیوانات باآن دسر درست کرده اند ویا با یک برگ زرورقی گوشت خوک بنام ژامبون ، دیگر خبری از آن ران های پر وپیمان پرگوشت بره ها وگوساله ها نیست ، خبری از ران خوک نیست ، مرغها همه مرده وتخم مرغها درکارخانه های ساخته میشوند ، مرغهای مرده چند ماهه را بعنوان مرغ تنوری یا مرغ کباب شده به سیخ برایت آماده کرده اند ، پیتزا ، آخ زنده با دهمان نان وپنیر وگوجه خودمان !! حال گرد شده وتنوری ! و....همه راها به اطاق "رم" ختم میشوند !. خبری از گندم نیست هرچه را هست به دست آتش میسپارند ، تا بجایش دنیای جدیدی را بنا نمایند !! با قطره قطره آ ب دهانمان باید رفع تشنگی کنیم ، همه چیز از بازار گم شد ، بی خبر از آنکه کسی بفهمد ناگهان گم شد ، دیگر کمتر در پشت یک مغازه شکلات خواهی دیدمگر برای روز رستا خیر آنهم برگی خالی بشکل عروسک ، دیگر کمتر خبری از عطرهای گذشته هست همه پنهان شدند جزو لوازم لوکس در عوض از خون جنین های تازه به دنیا آمده ماتیک وسرخاب میسازند وببازار میدهند تا باز بازار سکس رواج داشته باشد ، خبری از کتابخانه ها نیست ، خبری از آن بوی نظافت ولطیف فروشگاهها نیست ، بوی گند لباسهای چند بار ریسایکل شده بینی ومشام ترا آزار میدهد ، دیگر خبری از مواد غذایی نیست درعوض تا دلت بخواهد قابلمه ودیگ وسرویس غذا خوری رویهم انباشته شده ، بی غذا . جنگ ، جنگ آب ، خطرناکتر از جنگهای جهانی .
ومن همچنان دررویای رومانی ودیدار کوههای کارپات نشسته ام سر زمینی که روزی داریوش شاهنشاه ایران پادشاه ولشکریان آنرا شکست داد.پایان
16/ 8/ 2016 میلادی / ثریا / اسپانیا /.