دوشنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۹۵

ابر سفید

گفت ، مادرجان ، تا بکی میخواهی نخوابی وافکارت را پریشان کنی ، فراموش کن ، هرچه بوده فراموش کن ، ما چیزی لازم نداریم ، بگذار پدرمان درزمان نبودنش  هم بخشش کرده باشد وبه یک انسان بیچاره چیزی رسانده باشد ، آن مال برای ما نه ارزشی دارد ونه ما بفکر آن هستیم ، همه عمرت بخشیده ای اینهم روی همه آن بگذار تو به دیگران بدهی نه کسی بتو چیزی بدهد فراموش کن ، اینهمه درد نکش ، 
دیگر نه آتشی  دردلم شعله میکشد ،  نه حسرتی ونه داغی ،  فریادم درون سینه ام خاموش شد ،  دیگر نمیگذارم زمانه بمن بخندد اشکهایم به یک شرارآن خنده را میزداید ، یگذار آن پیکرهایی  که در دلشان سنگ گذاشته اند  افسوس ناهنجاریهای خودرا بخورند وبار سنگین گناهشان را به دوش بکشند زیر آن بار خم خواهند شد .
راست میگویی دخترم ، حق با توست ، بگذار ما بخشنده باشیم .
  اما آتش دیگری درجانم شعله میکشد که هیچکس خبر ندارد ،  تنها آتشی از تیشه چکش فرهاد بر کوه سینه ام نقش بست ،  این تیشه  واین زخم شیرین بود  ، نه اینکه گوری را بکند ، هر تکه از ریشه های پرا کنده در  سینه ام  چون یک شعله شمع  ویک ذره از نور خورشید است ، هر تیشه ای که بر سینه ام دندان فشرد تکه ای ازجانمرا برد ، کسی نتوانست  که این سودا زده  رویایی را بفهمد  وکسی نیست تا تکه های خورد شده را بهم بچسپاند ، دنیای ما امروز مانند  آب آلوده کویر است که در هرگام  که برآن میگذاری  دام هلاک است ،  هرگلی که درسینه ات میروید خاری است که ترا زخمی میکند ، او که پهنای دشتهارا شکافت ، پهنای بیابانهارا طی کرد وآمد درسینه ام نشست  وراهی بخلوت این گمشده گشود ، پنداشتم که سنگم ، اما از یک شیشه نازکتر بودم ؛  کویر سینه ام  لبریزا زآتش شد  ودرمیان شعله آن صدها هوس سر برداشتند ، من خمیر اندام اورا دردست گرفتم واورا ساختم وتراشیدم پیکری از مرمر ناب ، نور عشق را درکامش نشاندم  واو از شوق اینهمه دلبری هوایی شد و......رفت به آغوش دیگران ودر پیکر هوسرانان غرق شد . 
من بی خبر از همه اسرار او  پای درراهی گذاشته بودم که انتهای آنرا نمیدانستم ،  همچنان درکوه کمر میتاختم  چون یک آتش پرست به دنبال  آفتاب میرفتم واو درسایه ها گم شد .
دیگر راهی بخلوت راز وتنهایی من ندارد ،  من با هیچ امیدی زنده ام  پیوند ما گسسته شد  ومن فارغ از خیال او به راهم ادامه میدهم . وچشم بر آفتاب پاییز میدوزم .
ثریا / اسپانیا/ 15/8/2016 میلادی /.