ای لباس اقتباس از دوش خویش انداخته
وی ز بهر دام ودانه دین ودل باخته
درآتش سودای دل درآتش حرص امل
همچو سیم وزر ، زبهر سیم وزر بگداخته
کلام دلنشین پیرهرات خواجه عبداله انصاری را در آن روزگاران ایام افطار وسحرکاهان با صدای خوش شادروان ذبیحی وبانک زیبای موذن زاده اردبیلی میشنیدم :
الهی خواندی تاخیر کردم ، فرموی تقصیر کردم ،
الهی عمر خود برباد کردم وبر تن خود بیداد کردم
الهی اگر گویم ثنای تو گویم واگر جویم رضای تو جویم
ومادر را با یک خرما ویک استکان آبجوش در کنار رادیو ایستاده میدیدم ، که گونه اش از اشک خیس میشدند ، سکوت خانه را فرا میگرفت ، همه به احترام روزه مادر درسکوت فرو میرفتیم ، وانکه ( اعتیاد داشت ) در این ساعات خودش را نگاه میداشت تا بعد از افطاری مادر لیوانش را لاجرعه سر بکشد
این سخنان دلا آویز با آن نوای آسمانی برجان ودل من نشست ودر این پندار بودم که این موذن به ربان خود دردل شب با خدای خویش رازو نیازها داشت .
ما چندان کتابهای مذهبی درخانه نداشتیم غیرا ز چند قران وکتاب مفاتیح الجنان مادر که هزار بار آنهارا دوره میکرد .
امروز روز اول ماه رمضان واول ماه پاکیزگی روح و بدن است اما نه برای مردمان امروزی که برسر خوان یغما نشسته اند حتی مرغ را هم از سفرشان بیرون اندخته کبوتر > تیهو بلدرچین وصد البته بره تودلی را نوش جان میکنند بی آنکه دو وعده غذای ناخورده شانرا به فقرا وگرسنگان بدهند .
امروز آنقدر در صفحات گوناگون گشتم تا ( شادروان ذبیحیئ وموذن زاده ) را یافتم وبه روح مادرم تقدیم کردم وآنرا به اشتراک گذاشتم .
این ماه باید برا ی او نذرها بکنم چرا که پولهایی را که به برادزاده اش داده بود تا برای او نماز وروزه های باطل شده را بخرد ، اوآنهارا بالا کشید ، البته روزه هم میگیرد .نماز هم میخواند ، در سیستم اطلاعاتی دولت هم خدمت میکند !!.
امشب حالی دگر دارم ، روحی دگر ، کتابهایم رویهم انباشته به دنبال کتاب ( هفت نای مولانا) میگشتم ، ناگهان عکسی از لابلای کتابی جلوی پاهایم افتاد آنرا برداشتم .......
بله ، میدانم ،! !!! چشم ، اطاعت شما واجب است !!!
چنان به حسرت پرواز خو گرفته ام ، چنان دلم گرفته ، که سرنوشت خودرا از از دیگران جدا میبینم ، چنان به شوق پریدن واز خود رها شدن رسیده ام ، که عکس خود را درهوا میبینم ،
من انسانم ، انسانی از گوشت واستخوان ورگ وریشه ، ودستهایی نامریی از بیرون ودرون شب مرا به روزم دوختند ، من درپی آسمانی هستم که ستاره های درشت را در خود جای داده وبمن چشمک میزنند ،
دلم پر است ودیده ام پر تر.
بسکه برما غالب آمد نفسک بیداد ما
گشت شیطان همنشین تا شود شداد ما
رخصت تلبیس خود را میزند بر فرق سر
فرصت تقدیس حق را میبرد از یاد ما ........پایان .
سه شنبه 7/6/2016 میلادی/. روز اول ( رمضان )
.