یک نامه سرگشاده به ، خانم میم جانه ، ح.
دخترک نازنینم ، سالها میگذرد که از شما ها دور وبیخبرم ، تا به امروز هم هیچ سئوالی درباره شما مطرح نکرده ام ، اما امروز با شواهدی که دردست دارم وبرنامه های تهوع آوری از آن فرقه منفور دیدم وخواندم بیادم آمد که شما هم آنروزها بد جور در گیر این فرقه شدید تا جاییکه اتومبیل خودرا فروختید وپول آنرا به آن فرقه دادید ، خوشحالم که امروز درخانه وبین فامیل نشسته اید ، تنها چیزی که مرا ودار باین نوشتن وسئوال ویا فضولی کرد این است :
کساتیکه وارد این فرقه شدند ، یا آنقدر بدبخت وبیسواد ومفلوک بودند ویا آنقدر شعور خودرا باخته ومفتتون یکنوع خود رای و خود بزرگ بینی واحیانا مطابق مد روز روشنفکرانه شدند ویا براستی فریب دروغ را خوردند ، اما شما تحصیل کرده دانشگاه ، خانوداه مرفه ، قمار هفتگی خانواده برقرار ودرآمد سالیانه پدر همیشه محکم واستوار وفامیلی نه چندان گم شده ونه چندان مشهور از شهرستان به پایتخت مهاجرت کرده بودید ، سلسله شما تا پهنای جهان هم رفت ، اگر مشگلی یا خبری ویا زد وبندی ویا زد وخوردی درآن فامیل میشد ، من وشما تنها کسانی بودیم که خودرا کنار میکشیدیم ، من فورا جا خالی کردم وبسوی غربت گریختم اما شما خودرا با تمام وجود تسلیم رهبر گروهک آشغال کردید، خوشبختانه فورا متوجه شدید وپس از چند سال زندانی وبه آغوش خانوداه برگشتید اما دیگر هویتی نداشتید ، نه کاری بشما داده میشد ونه میتوانستید از کشور خارج شوید چون مهر باطل بر پیشانی شما خورده بود وکارت زرد زندانی بودن را نیز بهمراه داشتید ونه همسری میتوانستید اختیار کنید .
بیاد دارم در اوایل انقلاب که برای دیدار خانواده به آن دیار برگشتم شما بمن تلفن کردید وخیر مقدم گفتید ودر آخر اضافه فرمودید که :
بروید بچه هارا بیاورید تا ایرانرا باهم بسازیم !!! ومن درجواب شما گفتم این ایران دیگر ساخته نخواهد شد نه به دست شما ونه به دست من ، وبرایتان دعا کردم در راهی که قدم گذارده اید پشیمان نشوید ، امروز نمیدانم از کاری که کرده اید پشیمانید یا نه چون نزدیک به سی سال است دیگر شمارا ندیدم ، من همان روزهای اول بو کشیدم وفهمیدم که این راهی که شما میروید به ترکستان است .
امروز خوشحالم که درکمپ اشرف نیستید و وخوشحالم که مفتون جمال رهبر تان وبانوی اول نشده اید ، آن روزیکه من درخانقاه لندن نشسته بودم وبخیال خود در حال مدیتشن بودم ، مرحوم مرضیه خوانند بزرگ تشریف آوردند و یک چک چهل هزارپوند یرا که همین سازمان منفور باو پیش قسط داد بود تقدیم پیر مرادشان !!! کردند که او خود بنیان گذار فرقه ای نظیر همین فرقه شما بود .
شعور را پاک سازی کنید ، فکر نکنید ، احساس نداشته باشید بنشیند به تفکر وخود شکنی وخود زنی وخودرا در عشق مراد حل کنید !! من مرید کسی نشدم وازهمانجا راهمرا کشیدم وبرای همیشه آنجارا ترک گرفتم در حالیکه زیر لب زمزمه میکردم :
بیا به میکده چهره ارغوانی کن
مرو به صومعه کانجا سیاهکارنند
سر زمین ما به دست دو قشر نابود شد یکی مجاهدین خلق ودیگری اسلام گرایان دروغین هردو یک راهرا میروند وهردو یک تفکر را دارند هردو برادرند وهردو قدرت میخواهند برایشان مهم نیست که شما یا من بمیریم ویا در کمپ ها ویا میدانها مین گذاری شده تکه تکه شویم ، دستی که این دوفرقه را بر سر زمین ایران گمارد هدفش نابود کردن جوانان وآینده سر زمین وفرهنگ چندین هزار ساله مابود وهردو اولین گامرا بسوی زنان برداشته وآنهارا هدف قرار دادند ، لچک ومانتو ! .
امروز من درسنین بالای عمرم هستم وخوشحالم که فرزندانمرا ازهمه این راهها عبور دادم ونگذاشتم که جذب هیچ یک از این احزاب سیاسی شوند ، قلم وکتاب وکاغذ را در میان دستهایشان گذاشتم سرگرمیشان خواندن کتاب و دیدن فیلم های آرام است نه بیشتر واین منم که گاهی پاهایمرا از گلیم خود دراز تر میکنم وفریاد میکشم ، چون صاحب آن سر زمینم ، صاحبا آن خاکم وشما مارا آواره کردید وویران ساختید .
هنوز قمار هفتگی خانواده تان ادامه دارد وهنوز لباسهای دوخت مزون های گرانقیمت بر تن آنها میدرخشد وهرکدام کمتر از پارچه ابریشم وزر دوزی نمیپوشند ، رفت وآمد بین کشورهای اروپایی وآن شیطان رجیم وکریم ادامه دارد ، خانه های لوکس ، زمین های مرغوب وکا لاهای آنتیک واتومبیلهای آخرین مدل ، شکار حیوانات جنگلی ، وبساط منقل وساز وآواز !!تنها شما با یک شلوار جین وچند تی شرت وپلیور با آنها در جدال بودید ، به درستی نمیدانم امروز کجا هستید ودرچه حالی ، دربین تمام اعضاء خانواده شما تنها عضوی را که محترم میشمردم شما بودید که متاسفانه راهتانرا گم کردید . هرکجا هستید شاد باشید ومن برای زنان ومردانی که جوانی وزیبایی احساسات فرزند همسر خودرا فدای دو انسان ستمکار ودیوانه وشهوت پرست کردند ، دل میسوزانم ، وامروز با دیدن پیکرهای از رمق افتاده آنها اشک ریختم وبیاد شما افتادم .مر...... خانم .
ثریا / 13 آگوست 2016 میلادی .