دلم آشوب میشود ، حالم از این مردم واین دنیا بهم میخورد ، دیگر چیزی نمانده تا به آن دلخوش باشی ، همه جا سیاه ، تیره وکثیف ، نه ! شیشه عینک بدبینی ام را پاک کرده ام آنرا خوب تمیز کردم ! با زهم هرجا نگاه میکنم کثافت موج میزند ، از طبیعت خبری نیست درعوض بوی تعفن ادرار سگ وتراوشات کثیف مردم اهم از ذهنی و.... درخیابانها همه جارا اشباه کرده است با آنکه شهردار مهربان است وهرروز خیابانهارا میشوید وضد عفونی میکند ؟! اتومبیلهای زباله کشی هرروز بکار مشغولندونعش کشها .
دلم از مردم بهم میخورد ، از میان یک کتاب قدیمی بیرون آمده ام ، هنوز خاک و گرد وبرگ آنجا برتنم نشسته نمیتوانم با آب این زمانه خودرا شستشو دهم آبهایشان آلوده وکثیف است ، آلوده به انواع واقسام ادیان واحزاب و-------ایده ولوژیهای مسخره وبیماریها، هر روز یک قهرمان میسازند سپس اورا به دست فراموشی میسپارند ، نه حالم بهم میخورد ، امروز صبح با طبیعت همان که مرا درست کرده سر جدال داشتم : خیر ، هیچ میل ندارم درمیان این گوساله ها واین کره خران واین آدم های مضحک که هروز با کمک تکنولوژی های نوین خودرا به شکل یک مجسمه درمیاورندویا یاوه هایشانرا مانند آب دهان بسوی دیگران پرتاب میکنند ، زندگی کنم ، نه هیچ میل ندارم میان مانکن ها ومجسمه های گچی راه بروم ودنیارا با درختان مصنوعی وکاجهای مصنوعی وجشن های مصنوعی ودروغین ببینم وخودرا فریب بدهم دیگر خود فریبی بس است باندازه کافی از دست این مردم زجر کشیده ام باندازه کافی این مردم ونوه ونتیجه هایشان مارا رنج داده ومیدهند ، نه هیچ میل ندارم اگر ممکن است بدین وسیله تقاضا دارم برگ حروج مرا ازاین دنیای کثافت صادر فرمایید .
نه ! باور کنید دچار دیپرشن هم نشده ام ، خوشبختانه دربهشت مافیا زندگی میکنم ، اینجا نمیگذارند به کسی بد بگذرد همه مهربان هستند مغازه ها لبریز از مواد خوراکی انبار شده کارخانه های بزرگ ولباسهای ریساکل شده + بازسازی+ اما مهربانیشان تنها به گرد خودشان میگردد اگر درحلقه آنها نباشی کارت زار است باید مانند من درکنج خانه ات بنشینی ودنیای آنهارا از پشت شیشه های کدر تلویزوینها نگاه کنی ویا شاهد رفتار نامناسب آنها درخیابان وکوچه ها باشی خوشبختانه تعداد زیادی از هم وطنان توانسته اند درحلقه آنها به زورهم شده وارد شوند حتی اگر بشکل یک پادو ویا یک پا انداز حرفه ای باشد با این حساب میتوانند بگویند :
ابرو بمن کج مکن /کج کلاخان یارمه /
آری امروز صبح با تمام وجودم آرزو کردم ای کاش میشد کلید زندگی را برای خاموشی میزدم .
ثریا ایرانمنش / 2013/12/9 میلادی / 18 آذرماه 1392 شمسی /
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر