چهارشنبه، تیر ۳۱، ۱۳۸۸

سرزمین شیعه ودوازده امامی اثنی عشری

ایران ، سر زمین امامان !

استان تهران بزرگ ، امام اول وامام دوازدهم ، عجلا آل فرجهه

استان خوزستان ، امام موسی کاظم و فرزندان او !

استان خراسان ، امام رضا وبرادران ورهبران

استان کردستان ، امام حسین  با عمرابن خطاب

استان فارس ، امان حسن عسگری

استان کرمان ، امام زینالعابدین بیمار

استان آذربایجان ، امام حسین وآال  اووسیدنا

استان گیلان ، امام علی النقی

استان مازندران ، امام محمد تقی

استان سیستان وبلوچستان ، امام مجتبی

و...... همه خاک ایران ، امام مجتبی خامنه ای

دراینجا سر امام علی بی کلاه میماند  و ... همچنین سر ملت بزرگ ایران.

 

یکشنبه، تیر ۲۸، ۱۳۸۸

برگ سبز من

در افق بیکران این سرزمین

چشمن حسرت بار من ، دررثای چند صد مادر

رنج دیده وگم کرده جوان است

گریستن درشب ، ونوشتن درروز

و به دنبال واژها گشتن برای تسلی دل سوختنه آنان

میخواهم با وسعت همه دنیا وآسمان

بر آن دشت خفته درخون شقایهای سرخ

دایه وار زمزمه سر دهم

درخانه قدیمی ما، اندوه تازه  وماتم جدیدی است

برگهای جوان ونورسته

دیگر درانتظار  هیچ فصلی، نمیمانند

نقش آنها ، نقش سرفرازی است

ونقش همیشه بیدار

ما باید سوگوار باشیم

برای مردان دلاوری که به راستی ایمان آوردند

وبا خیل بی ایمانی سر گردانند

مرگها یکسان نیستند ، گاه درشکنجه گاه

وزمانی در ازدحام خصم ستوران

انها به افق سفرکردند وباز برمیگردند

که شاهد گیسوی شلال تو باشند با عشقی دیگر

...............

تحفه وبرگ سبزی است به مادران وپدران داغدار

با امید پذیرش که با آنها همراه و همدردم .

 

خفه خون ناحق

داشتم ملافه هایم را عوض میکردم ، دیدم همه سبزند؟! درگلدان

روی میز حمام یک گل ژرورای مصنوعی سبز پیداکردم ، دیدم

همه جا سبز است ، سبز ، سبز.

با خود گفتم تورا چه سننه؟ تورا کجا میبرند ؟ عوامل زیادند ودوردنیا

درحال گردش وهر لحظه وجودشان را اعلام میدارند ، بعد هم دوستان

که منافع دارند ، کم کم از تو فاصله میگیرند چون نمبدانند که چه میشود

» بتو توصیه میشود که خفه شوید « منهم خفه خون ناحق گرفتم !!!

تنها باخودم فکر میکردم که سی سال پیش شعارها ها با امروز چه

اندازه فرق کرده است .

آنروزها میگفتند :

فلانی ، حیا کن ، سلنتطو رها کن !اما امروز میگویند ما اهل کوفه نیستیم ، ....اما نمیگویند فلانی حیا کن ولایت و رها کن ،

آنها باین ولایت احتیاج دارند ، منظورم ولایت ایران است !!!!!!

............. ثریای گم شده از صحنه

 

شنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۸

شام روزه داران

چند روزیست که بیاد توهستم ، نمیدانم اگر زنده میماندی عقیده ات

درباره این رویدادهای امروز چه بود ؟ وآیا حوصله داشتی دوباره

یک شب دروغین را به تصویر بکشی ؟ .

بیاد آن شام خوردنی افنتادم که در» چاتانوگا « به همراه دوستم و

عمو» میم  «در یک شب زمستانی با هم باصرار دوستم جمع شده بودیم

دوستم دختر یکی از اشراف بود وسخت دلباخته تو وچه بسا با همان

پشتوانه خانواده اشرافیش در دل آرزوهایی را میپروراند ، تو آن

روزها دراوج بودی ودر قصر جاوئیت با غروز تمام راه میرفتی

من هم تازه فرزند چهارم را به دنیا آورده بودم با  اینهمه شیفته تو

وغروز تو وآن قصر عاج تو بودم ، چند سالی میشد که از بند رهایی

یافته وتنها عشق تو هما ن ( پوپک ) تو بود.

خوشحالم که امروز نیستی تا ببینی چه برسرهمه آمد ومیاید ،

تو فریاد برداشتی وآن صبح را دروغ پنداشتی که به راستی

درست گفتی وحال ما مانده ایم وشب تار ومعلوم نیست که کهن

دیار ما چه سرنوشتی پیدا خواهد کرد ، گرگها دندان تیز کرده

وبانتظار نشسته اند وجوانان مانند برگ گل سرخ بر روی زمین

میان خون خود بخواب ابدی فرو میروند ، همه را کتک میزنند

ومیگویند که این ( حق شماست که کتک بخورید ) آیا چیزی در

زیر این کلمات نهفته است ؟ آیا رازی خفته است .

گاه که از سر گله بر میخیزم

که نفسی تازه کنم

بر فراز سرم پرواز لاشخوران را

با گرزی در دست ، افق زیبای مرا

از من میگیرند

آنگاه به تدبیر مینشینم ، که چه چاره کنم ؟

این چنین شد نسل تو ، نسل من

آنهمه مردان کهن ، درپهنه » دیار کهن «

طعمه لاشخوران در شوره زار جهل شدند

فرصتی نیست مرا

همچنان که برای تو فرصتی نماند

تا ببیینی وبسرای وبگویی از تجربه هایت

من با تو از پله های شصت بالا رفتم

وقدم به قدم باتو بودم ونشستم به شمار

روزها وشبها.

روزی دیگر توان همرایت درمن نبود

امواج کف آلوده را تاب نیاوردم

تنها توانستم روحم را نثار تو کنم که :

در ساحل ابدیت خفته ای

..................برای نادر نادر پور

 

جمعه، تیر ۲۶، ۱۳۸۸

فریب بزرگ

بر گردیم به همان : ذکر مصیبت نویسی ها « معلوم نیست سر نخ اصلی در دست کدام امام زمان است ؟ امام غایب ؟ یا اما م ظهور کرده ویا امامی دیگر ظاهر خواهدشد ؟ ، تنها در این  میدان نبرد مردم بیگناه قربانی میشوند ودنیا بکام خوکان همچنان خواهد گردید ،

گوش اگر گوش تو ناله اگر ناله من

آنچه البته بجایی نرسد فریاد است .

اخبار ما خیلی جالب است وگویی همه کانلها یک فیلم با چند کپی دارندیک زن مراکشی در اثر ابتلا به گریپ فوت شده ، بار داربوده بچه اورا با سزارین به دنیا آورده اند بچه هم پس از چند روز فوت شده حال دولت مراکش از دولت اسپانیا بازخواست میکند که چرا این بچه دربیمارستان زیر دستگاه مرده ؟ و....غیره ....اما هیچکس نپرسید چرا آن دختر بیگناه سوخت وجسد سوخته اش درخیابان پیداشدوهیچکش نپرسید چه بر سر آنهایی میایاد که در زندانهای مخوف در زنجیر اسارت مانده برای نجات روحشان وآزادی که حق قانونی هر بشر است ،سقوط هواپیما با یکصد و شصت سرنشین در حاشیه قرار گرفت ، گفتند ودورشدند ، اما هفته هاست سر یک بچه یک ماهه بلوا ها بپاست .

گویا دولت فرانسه کوتاه آمد وقرارداد سفت وسختی بسته شد وتخت سلطنتی ریاست جمهوری ورهبری پایه اش محکمتر شد.

حال من بنشینم وبرای کوه دماوند گریه کنم ؟ مگر آن کوه بمن چی داد؟ غصه هایم را درون کیسه های پلاستیکی وچمدانهای ارزان قیمت بردوشم کشیدم وراهی دیار غربت شدم برای آنکه روحم آزاد باشد وهمچنان برای آ ن سرزمین محبوب گریستم وهنوز هم میگریم واین اشگ تا پایانی عمرم ادامه دارد .

تنها آخر ین سئوال را دارم :

آیا حضرت سیدالعالمین والمومنین مجتبی خامنه ای اینهمه پول را از سر وصدقه روضه خوانیهای حضرت ابوی در مجالس وسر قبور مردگان جمع کرده وبه دست دولت فخیمه سپردند ؟ وامروز درامن وامان است ؟ یا خدای نکرده چیزی را یا قسمتی از آن خاک را درتوبره کرده وبفروش رساندند ؟ ویا چاههای نفت را به تصاحب درآوردند ؟ وملتی را در فقر وبدبختی واعتیاد وفحشا نگاه داشتند وخود رویای ولایتعهدی را در سر میپرورانند که حتما به تخت خواهند نشست ، با این فریب بزرگی که ملت خورد.

............. و... به پاین آمد این دفتر وحکایت همچنان باقی است

 

پنجشنبه، تیر ۲۵، ۱۳۸۸

ای دیو سپید پای دربند

ای دیو سپید پای دربند  /  ای گنبد گیتی ای دماوند

از سیم بسر یکی کله خود / ز آهن بیمان یکی کمر بند

تا وارهی از دم ستوران  / وین مردم نحس دیو مانند

با شیر سپهر بسته پیمان   / با اختر سعد کرده پیوند

تو مشت بزرگ روزگاری / از گردش قرنها پی افکند

بنواخت زخشم برفلک مشت / آن مشت درشت تویی دماوند

» ملک الشعرای بهار «

................

کمر بند این دیو سپیدراگشورند ، درونش را غارت کردند

وحال کم کم خود او به قعر زمین فرو میرود همانند ارک بزرگ

بم ، این دیوانگان از بند رها شده ،این گرسنگان سیری ناپذیر

این مردم نادان وبی ایمان به مهر وطن وچسپیده به قبای عمرواین

دزدان وغارتگران امروز سر نیزه را به سوی مادربزرگ سرزمینمان

کج کرده اند واگر کمی دیر بجنبیم نه از خاک خبری هست ونه از

آب ومیشویم همان خار وخاشاکی که آن میمون مارا به آن تشبیه کرد

درحال حاضر سر مردم با چیرهای احمقانه گرم شده وسوداگران و

دزدان همیشه درصحنه مشغول توبره کردن خاک سر زمین ایرانند

وما تنها ، پیام میفرستیم، راه میرویم ، سرود میخوانیم وآواز سرمیدهیم

وزمانی روی برمیگردانیم که آن ( گربه هه از روی نقشه جغرافیا )

محوشده وچشمان بچه ها تنها به دنبال جای خالی اوست .

..........

تا در میان اوباش ،تقسیم شده وزارت

کردند مملکت را سرمایه تجارت

طلاب گرسنه را خواندند از حماقت

در مسند شرافت در مرکزحماقت

.......... با امید پیرزوی وسر بلندی ایران سر زمین ما

..........................................................

ثریا / اسپانیا / پنجشنبه