آیه های آسمانی
آنگاه زمین داغ شد ؛ خورشید آتش گرفت ؛
. برکت وفراوانی از آسمان ؛ بصورت
سیلاب سرازیر شد
سبزه ها رشد کردند و تبدیل به مارهای گزنده شدند
تا دور پاهای ما بپیچند
شب همه پنجرها تاریک بود
واشباح ناشناس با خنجری در دست؛
در پشت پنجره ها در رفت وآمد بودند
و از آن پس ؛
زمین مردگان را به فراوانی بلعید
سالها بود که دیگر کسی به ( عشق) نمی اندیشید
همه فاتح شده بودند
دیگر کسی به چیزی فکر نمیکرد
بیهودگی همه را فرا گرفته بود
و بوی خون و باروت در خیا بانها
نوید یک بشارت جدید را میداد
روزگار شیرینی بود برای پیامبران گرسنه
و بره های گمشده عیسی دوباره گرد هم آمدند
تا نان زمانه را ببعلند ؛
و .. هنوز بر فرق سر فواحش
هاله مقدس نورانی میدرخشید
مرداب الکل وافیون ؛ تبدیل به رودخانه شد
گرد ( مسموم ) و سیال به انبوه تحرک ( بیشعوران)
و موشهای گزنده ؛ کرکسهای مرده خوار؛ بر نگارخانه ها
پیروز میشد
مردم !!!
مردمی وجود نداشت
دیگر دلی نمانده بود ؛ تا دلمرده ای پیدا شود
جسد ها دیگر نه راه غربت ونه راه سرزمین رامیشناختند
هیچ نوری ندرخشید ؛ بغیر از یک جرقه ؛
پدران با دختران نابالغشان همخوابه میشدند
و پسران خواهرانشان را به ( زنی) میگرفتند
همه غرق خوشی بودند
دنیا داشت تمام میشد ؛
و تو کجا بودی تا ببینی که دیگر حتی ؛ یک پرنده
به راحتی نمیتواند بر شاخساری بنشیند , و آواز سر دهد
از زندانها دیگر صدایی برنمیخیزد ؛ آنها فقط آواز میخوانند
و تو هنوز بانتظار صدای ( پای آب ) درقعر زمین خفته ای ؟! از دفتر : این زمان ثریا
1
.