خانه من !
میان ماندن و رفتن حکایتی کردیم ؛
که آشکارا در پرده کنا یت رفت
مجال ما همه این تنگمایه بود
و دریغ ؛
که مایه خود همه در وجه این حکایت رفت ؛ < احمد شاملو >
خانه من ؟ خانه تو !
جاییکه آرام است ومن ؛
بدنبال حقیقتی رفتم که ,
فریبنده تراز هزاران رویا بود
خانه آرام
خانه ساکت ؛ با چراغی کم سو
میزی پر سخاوت
همه خوشیهای مرا تامین میکند
خانه آرام ؛ حانه ساکت
درب همیشه باز ؛ وبسته
و هنگام
باز شدن ؛
باران بوسه ها و اشتیاق دیدارها ی
دوراز انتظار
خانه ای که در آن ؛ پستی ها ؛ نامردیها
دروغ و ریا ؛ راهی ندارد
…
موج زمان درحرکت است
سنگینی این موج را من احساس میکنم
چیزی در وجودم عوض شده
ا مروز در گذر گاه باد زمستانی
ایستاده ام
به گلهای سرخ ویاس بنفش و گل زنبق می اندیشم
که روزی گذرگاه من بود
من عشق را ستودم , با عشق نماز خواندم
و بر روس سنگی سخت وسنگین نشستم
تا باد نامرادیها مرا باخود
نبرد .
ثریا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر