دوشنبه، مرداد ۲۲، ۱۳۸۶

خانه من

خانه من !

 

میان ماندن و رفتن حکایتی کردیم ؛

که آشکارا  در پرده کنا یت رفت

مجال ما همه این تنگمایه بود

و دریغ ؛

که مایه خود همه در وجه این حکایت رفت ؛    < احمد شاملو >

 

خانه من ؟ خانه تو !

جاییکه آرام است ومن ؛

بدنبال حقیقتی رفتم که ,

فریبنده تراز هزاران رویا بود

خانه آرام

خانه ساکت ؛ با چراغی کم سو

میزی پر سخاوت

همه خوشیهای مرا تامین میکند

خانه آرام ؛ حانه ساکت

درب همیشه باز ؛ وبسته

و هنگام

 باز شدن ؛

باران بوسه ها و اشتیاق دیدارها ی

دوراز انتظار

خانه ای که در آن ؛ پستی ها ؛ نامردیها

دروغ و ریا ؛ راهی ندارد

موج زمان درحرکت است

سنگینی این موج را من احساس میکنم

چیزی در وجودم عوض شده

ا مروز در گذر گاه باد زمستانی

ایستاده ام

به گلهای سرخ ویاس بنفش و گل زنبق می اندیشم

که روزی گذرگاه من بود

من عشق را ستودم , با عشق نماز خواندم

و بر روس سنگی سخت وسنگین نشستم

تا باد نامرادیها  مرا باخود

نبرد .

 

ثریا

 

 

 

هیچ نظری موجود نیست: