کبرا بر دار
صد بار بیش تجربه کردم که این جهان
دائم بکام مردم موقع شناس بود
آری جهان بکام کسی بود کز نخست
نه شرمش از خدای و نه از کس هراس بود
زد بوسه برپشت دستی عجوز ز روی عجز
گر آن عجوز محتشم و یا سرشناس بود
م. بزرگ نیا
پدر کبرا دست استمداد بسوی دنیا دراز کرده تا بلکه دخترش را که هم نان آور خانواده و پشیبان او ومادر وبرادر علیلش بوده از مرگ با (دار) نجات دهد. دختریکه بخاطر نجات خودش قاتل روحش را کشت امروز رشتۀ کلفت طناب دار جلوی چشمانش می رقصد تا روزیکه او در میان زمین وهوا به رقص در آید؛ آنهم چه رقص زشت وناپسندی.
فرق کبرا با کبرا های دیگر اینست که او زادۀ فقر است. بعلاوه نتوانست به درستی به بازار برده فروشان رفته و خود را به شکل دیگری عرضه نماید ویا اینکه (کاسب) شود. حال تن تازه او که رفته رفته کهنه شده و دهان بی دندانش و روح مرده اش که به تاراج رفته و بارها مورد استفاده قرار گرفته میخواهد نقشی بیادگار بر صحنه روزگار و تاریخ بگذارد.
در سی و اندی سال پیش زنی که فرزند شوهرش را با بی رحمی تمام کشته و درچاه انداخته بود به اعدام محکوم و به دار کشیده شد. در آن زمان دنیا به صدا در آمد. روزی نامه ها، رسانه های داخلی وخارجی، شاعران متعهد (!) و هنرمندان و خوانندگان بزم ورزم همه آوای (جنایتکاری) سر دادند!!!
و امروز کبرا تنها نیست. کبرای های دیگری بدون آنکه (مار) باشند میان زمین وآسمان می رقصند و آنچه را که برآنها گذشته با خود به گور می برند. حال چند امضا و چند صدا چگونه می توانند جان کبرا را نجات دهند؟ مگر آنکه مانند دزدان و تن فروشان امروزی با وثیقه های کلان جانشان را نجات دهند که پدر کبرا واو از این موهبت (بشر دوستانه) بر کنار می باشند.
کدام دستی بسوی آنان دراز شده و به کمک آنها خواهد آمد؟