روسیو خورادو: یاد نامه
ماریا دل روسیو موهدانو خوراد در هیجدهم سپتامبر هزار و نهصد و چهل و چهار در چیپیونای ( کادیس ) به دنیا آمد. آنها دو خواهر بودند ویک برادر. پدرش فرناندو کفاشی داشت و مادرش روزاریو درخانه به بچه داری مشغول بود و همۀ ساعات او صرف سه فرزندش میشد.
روسیو بزرگترین آنها بود بعد گلوریا وسپس آمادور برادرش. روسیو از کودکی عاشق هنر و هنرپیشگی بود. صدایی دلپذیر و گوش نواز داشت. او اولین بار درسن هشت سالگی روی صحنۀ تأتر مدرسه آواز خواند و سپس وارد دسته کر کلیسای کوچک شهر چپیونا شد.
چهارده سال بیشتر نداشت که پدرش از دنیا رفت و خانواده را بی سرپرست گذاشت. در آن زمان روسیو سخت غمگین شد و این غم تا آخر عمر از او جدا نشد. او خیلی زود مجبور شد که برای کمک به خانواده بکار مشغول شود. همه جا کارکرد حتی در مزرعه.
قدی بلند وهیکلی زیبا وبخصوص دستهای او بسیار ظریف و کشیده بودند. او می خواست که وارد کار هنر پیشگی شود، اما مادر بزرگ او سخت با این کارمخالف بود و روسیو اعتصاب غذا کرد وتا یک هفته فقط بیسکویت می خورد. سرانجا م تصمیم گرفت که به مادرید برود ودر آکادمی موزیک نام نویسی کرد. او چند فیلم موزیکال هم بازی کرد اما قدرت صدای او بیشتر از آن بود که او فقط یک هنر پیشه بماند بنابراین بسوی موزیک روی آورد: صدایی رسا بلند وبا زیر و بمهای بسیار زیبا ومسلط بخود.
او دوبار ازدواج کرد واز ازدواج اول خود یک دختر بنام روسیتو دارد و یک برادر وخواهر را نیز از کلمبیا بفرزندی قبول کرد. همسر دوم او خوزه اورتگا کانو گاو باز مشهوری است که سخت دلبسته روسیو بود. او دو نوه هم دارد یک پسر ویک دختر.
اسپانیا سنگ تمام را برای هنرمند خود گذاشت. هم اکنون آرامگاه او در چپیونا و کلیسا ی کوچکی که روسیو در آن جای گرفت زیارتگاه صاحبدلان و عاشقان اوست.
هنگام آواز خواندن همیشه دستهای او باز بودند، گویی می خواست دنیا را درآغوش خود بگیرد. برادر زاده اش که بخرج خود روسیو آکامی موزیک را تمام کرده، شاید روزی بتواند که خاطره اورا زنده نگاه دارد.
روانش شاد باد.
خلاصه شده از مجلۀ "پرونتو"