سه‌شنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۸۶

من وباغچه

من وباغچه !

 

گاهگاهی ؛ زیر سقف این سفالین

بامهای مه گرفته

قصه های درهم غم را ؛ ز نم نم های باران ها شنیدن

بی تکان گهواره ی رنگین کمانرا

در کنار بام دیدن .......... ساووش کسرایی

...........

هوا آفتابی ونسبتا گرم بود ؛ توانستم سری به باغچه کوچکم

بزنم بوته های نعنا با غرورتمام !! سر تاسر باغچه را گرفته

ومجال خودنمایی به دیگر گلها وبرگها ندا ده بودند.

هرگاه خانه ی را عوض میکنم از گلهای باغچه خانه قبلی

شاخه ای را به خانه جدید میاورم ودر باغچه یا گلدانی میکارم!

نمیدانم ! شاید با این کار میخواهم بگویم که ریشه ام درخودم

هست ؟ .

خوشبختانه همه ریشه کرده وبزرگ میشوند ؛ حال امروز دیدم

بوته های نعنا خود را روی گلهای کاشته شده من ا نداخته

وعلفهای هرزه با بخشش بارانهای فصلی رشد کرده وجایی را

برای خودنمایی گلهای من نگذاشته اند .

با بیرحمی تمام  همه بوته را از ریشه بیرون کشیدم ودرون کیسه

زباله جای دادم ؛ چه عالمی داشت بریدن ریشه های بی مصرف

وگویی دارم با یک انسان سخن میگویم ؛ گفتم :

شما حق ندارید در باغچه کوچک من ریشه بدوانید وگلهای نازمرا

از بین ببرید ویا بخشکانید وباز با کمک قیچی وچاقوآنهارااز جای

کندم مگر چند شاخه نورس را که اگر روزی آنها هم بخواهند تجاوزی

به حریم گلهای باغچه ام بنمایند شرآنها را نیز میکنم !!!

هیچ نمیدانستم که گیا هان هم میتوانند متجاوز باشند وبدینگونه ریشه نمایند

وجایی برای دیگران نگذارند ؛ هنگامیکه باغچه کاملا خلوت شد ؛

گل نازم قد کشید وسایر گلها وبرگها گویی خودرا تکان دادند بدین شکل

از من سپاس گذاری کرده از اینکه ( بیگانه ای) را از آنها دورکرده ام

نگاهی به گلدان گل کاکتوسم انداختم ؛ دیدم گلدانش را شکسته وتولید

بچه های دیگری کرده ؛ اما غمگین است ؛ باو گفتم میدانم چرا غمگینی

آفتاب گرم جنوب کمتر برتو وبراین باغچه میتابد ؛ به هنگام طلوع صبح

خودی نشان میدهد وسپس ره به خانه های دیگری میسپارد ؛ تنها به آفتاب

نگاه کن شاید همین تماشا کردن خورشید در آنسوی خانه نیز تراگرم کند.

همانگونه که من با گرمای درونم زندگی را گرم نگاه داشته ام .

 

ثریا / اسپانیا  اسفند ماه 1386

 

 

هیچ نظری موجود نیست: