یکشنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۶

اندوه فراموش شده

اندوه فراموش شده

 

قصه ها وغصه های فراموش شده ام

و....

اندوه یک مادربزرگ

در آستانه یک درگاه تاریک

بانتظار پنجره ای که به روزن

خورشید باز میشود

بانتظار عطر سبزعلفهای وحشی

وآهنگ بال کبوتران

نرمش رقصی درمیان یک بازوان

ستبر

در میان یک سینه فراخ

نمیخواهم حامل این کوله بار

اندوه باشم

آنهارا برزمین میگذارم

همه اندوه وغصه های فراموش شده را

قصه های یک مادربزرگ!!!

بانتظار آ ن عقاب مینشینم

وبه آسمان چشم میدوزم

تا کبوتری بابرگی در منقار

بسویم پرواز کندوبمن نوید بدهد

بانتظار دستهای ناشناخته

و....

گم کردن اشتباها ت بی جبران

 

ثریا / اسپانیا

23/1/2008

 

 

هیچ نظری موجود نیست: