یکشنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۶

سقوط بشر

 

بسیار مأیوسانه و درد آور است که بنویسم بشر تا چه حد سقوط کرده و از آن هوشیاری و شعور باطن دیگر اثری نیست.  قطار احساسات انسانی از خط خود خارج شده و کمتر میتوان دیگر به افراد اعتماد نمود.  گاهی آرزو می کنم که بتوانم یک اطمینان سریع به نیکی ها و خوبی های بشر و یا بر علائق انسانی به خیر جامعۀ خود استوار سازم، آنهم با توجه باین علم که انسان آزاد است!!

 

امروز کدام انسان آزاده و واقعی را می توانم پایه و مبنای خود ودیگران قرار دهم؟  امروز شاید عده ای مایل باشند که فاشیزم را مستقر سازند، و بقیه چنان بز دل ترسو و فرومایه باشند که آنها را آزاد گذاشته تا بکار خود مشغول باشند و خود به دامان بی آلایشی ظاهری و بی تفاوتی و پناه می برند.

 

من نمی دانم تا چه اندازه به جامعۀ خود تعهد دارم؟ ظاهراً قسمت بندی بزرگی شده که من از آن بی خبرم.  ناگهان همه چیز تغیر شکل داد.  کسانی که ذهنی روشن و عاقل داشتند یکباره احساساتی و در بعضی موارد مادی گری جای آن را گرفت.  کسانی که شعوری خوشبینانه و آزاد اندیش و یکتا پرست بودند تبدیل شدند به انسانهای شکاک، جبری،بی دین و بدبین، و پاک خود و آن چه را که در وجودشان بود فراموش کردند.  بنا بر این امروز فقط به دنبال چیزی می گردند که لذت بخش باشد؛ حال درهر منظومه ای که باشد .

 

امروز در اندرون من رشته های وسیعی از تمایلات و علاقه ها اما بدون فایده باقی مانده است،  و تنها باین نکته می اندیشم که کاری نمی توانم بکنم و نشسته ام و به یک سقوط دردناک می نگرم و سقوط انسان ها را می بینم.  امیدوارم که با نوشتن این اراجیف به (مکتب اصالت) کسی توهینی نکرده باشم.  از آن جائیکه دوستدار جدی واقعیت هستم میل دارم کسی را نیز پیدا کنم تا دراین زمینه با من مشترک باشد.

همین و همین!

 

یکشنبه ( دربستر بیماری )

 

هیچ نظری موجود نیست: