دوشنبه، فروردین ۱۳، ۱۳۸۶

سیزده بدر و نحسی آن

امسال خیال ندارم مانند سال قبل سبزه ام را در یک کیسۀ پلاستیک بگذارم و آهسته و دور از چشم اغیار آن را درون سطل آشغال پرتاب کنم. روی آن کلی زحمت کشیدم تا آن را سبز کردم آنهم بدون روبان قرمز؛ روبان من آبی رویال بود!

سال گذشته با روبان آن را درون آشغالها انداختم و" در رفتم " و رفتم با یک همشهری در یک رستوران ناهار خوردیم. امسال از آن همشهری هم خبری نیست. طفلکی بدجوری رختخواب گیر شده؛ ظاهراً بند انگشت او ورم کرده!!

در اینجا هم مانند همۀ جای دنیا اهل ولایت ما درست وحسابی سنت ها را بجا می آورند: باقلا پلو، آش رشته، نخودچی کشمشريا، بزن وبکوب، تخمه شکستن، غیبت کردن و لجن پاشیدن به لباس دیگری.

طفلک بچه ها هم همه مشغول کار و از سیزده بدر فقط سبزه را می شناسند. برای آن ها اول آپریل ودروغ اول آپریل سرگرم کننده تر است. خوب امسال می روم و دور از چشم ماُمورین محیط زیست (!) سبزه را به دریا می فرستم و زیر لب آواز می خوانم ومی گویم

المنت الله که چو ما بیدل ودین بود

آن را که خرد پرور وفرزانه نهادیم

فارغ به خیالی زتو بودیم چو حافظ

یارب چه گدا همت وشاهانه نهادیم

سیزده بدر همه خوش.

ثریا

ا میشناسند برای

هیچ نظری موجود نیست: