دوشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۸۵

تکه دوم

 

من یادداشتهای فراوانی دارم، اما هیچگاه اندیشه های من هدف معینی نداشتند. گاهی هوس میکردم مثلاً داستانی بنویسم و به پیروی از خاطراتم چند سال را بهم میدوختم و چیزی مینوشتم و دوباره خوانی هم نمی کردم و آنرا به گوشه ای مینهادم. سالهاست که اندیشه های من بی هدف به دور مسائل احمقانه میگردد.

 

امروز تصمیم گرفتم از آنچه را که خوانده ام بیادم مانده و در باره خود من صدق میکند بنویسم. رو نویسی نمی کنم  فقط آنچه را که بمن مربوط میشود یادداشت مینمایم و این کار را ابداً نه خطا و نه گناه می دانم.  اگرمأخذی داشتم حتما به ذکر نام نویسندۀ آن می پردازم.

 

گمان می کنم هیچ نوشته ای بقدر آنچه که مربوط به ذات خود آدمی است اینهمه دشوار باشد.

آدم برای ظاهر شدن در ملاء عام باید خود را مرتب و آماده سازد، به شکل ظاهرش نظم بدهد، لباس خوب بپوشد و خودرا به بهترین وجهی بیاراید. اما من درست برعکس این عمل می کنم !! موهایم اکثراً نامرتب، لباسهایم بی توجه به مد سال و کفشهایم ابداً برای پاهای کوچک من ساخته نشده اند، یا کمی بزرگترو یا تنگترند.

 

من نه میخواهم خودم را بفریبم و نه دیگران را. کمتر از خودم میگویم و این شرح واحوال را برای دیگران گذاشته ام تا عرف وعادت از خود سخن گفتن را از دست ندهند، از گزافه گویی سخت بیزارم و از شهادت دادن دروغ بشدت پرهیز کرده ومتنفرم.

 

اعتقادم براین است که قوانینی را که اجتماع وضع کرده تنها یک دهنه برای بستن مشتی آدم  میباشد. آن خانمهای مقدس مآب که مرتب از خود می گویند و آن مردان نابکاری که خود را صاحب همه گونه حسن وکمال می دانند باید باین دهنه عادت داشته باشند.

 

من فرد کوچکی از این اجتماع واین دنیا هستم، اما دهان را به هیچ دهنه ای نخواهم داد وهیچ دهنه ای قادرنخواهد بود بر آن لگام بزند. اگر چیزی بنظرم زشت و ناگوار آمد فوراً بازگو میکنم، واگر کسی به گزافه گویی پرداخت، من جواب میدهم  و اگر شهادت دروغی را بشنوم پرخاش میکنم.

 

هنر من زندگی کردن به معنای درست آن است و اگر کسی بخواهد مرا از آنچه که خودم میدانم باز دارد کلافه میشوم، و این درست باین میماند که شما به مهندسی بگویید که تو طبق ایده خودت بنا را مساز، بلکه بر طبق میل وسلیقه همسایه ات بنا کن؛ آنگاه دیوانه میشوم.

 

سرگرمی من فقط خواندن کتاب است، یک سرگرمی شرافتمندانه. میخوانم که بدانم  نه اینکه بخواهم عالم شوم!  فقط میخواهم که خودم را بشناسم و خود آگاه باشم. اگر جایی گیر بکنم و نتوانم بخوانم و یا نفهمم حتما سئوال میکنم. ابداً هم خجالتی ندارم که بگویم فلان مطلب را به درستی نفهمیدم و اگر کسی نباشد تا مرا راهنمایی کند، آنقدر به مطالعه ادامه میدهم تا مطلب را بفهمم. گاهی هفته ها کتابی را گشوده باز میگذارم و به دنبال کاردیگری میروم.

 

بعضی از کارها را بدون خوشحالی انجام میدهم.  تنها خواندن وشنیدن موسیقی است که با شادی تمام به آن می پردازم.

 

از نوشتن بسیار لذت میبرم و نشستن پشت میز و مقداری دفتر و قلم وکتاب در اطرافم بهترین وضع زندگی منست.  نقاشی را دوست میدارم اما هیچگاه به دنبال آن نرفتم فقط ( نقشه کشی ) را آموختم وهنوز هم هر جا قلمی پیدا کنم و یا سطحی سفید که بشود بر آن نوشت، درخت وخانه میکشم، وهاشور میزنم!!

 

اگر درکاری بخواهم دقت کنم حسابی احمق میشوم و آن کار خراب میشود واگر زیاد برحروف نگاه کنم چشمانم رو به سیاهی میروند ( مثل الان )!

 

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست: