یکشنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۸۳

شنبه بیست و یك اگوست دوهزارو چهار

خسته، سوخته ،كوفته ،از بخت سیاه خود .

خیره ، به درگاه در بسته ،او رفته ،

شب نخوابیده ، با دل حدیث غم گفته ،

مبهو ت این سر نوشت شعبده باز ،

مرا : مات : ساخته دل سوخته ، می زده ،

و : از دور بوسه بر رخ مهتاب زده : ،

اشك ریخته ،بر اتش دل ، اب ریخته ،

دوش تا سحر ، نخفته ، و دل سروده :

دیر نپائید كه مرا كشتی ،بوسه بر هر لب

زده ، افسانه گوی شب زده ،

زنده بودم به غم عشق طوفان زده ،

نه به این شب ننگین تب زده

خانه ام ، ای رسوای شب زده ، روانم ، ای مرغ بام زده ،

در اتش سوخته .

اتش بیداد تو ، جانم سوخته .

ث . الف

هیچ نظری موجود نیست: