شنبه بیست و یك اگوست دوهزارو چهار
خسته، سوخته ،كوفته ،از بخت سیاه خود .
خیره ، به درگاه در بسته ،او رفته ،
شب نخوابیده ، با دل حدیث غم گفته ،
مبهو ت این سر نوشت شعبده باز ،
مرا : مات : ساخته دل سوخته ، می زده ،
و : از دور بوسه بر رخ مهتاب زده : ،
اشك ریخته ،بر اتش دل ، اب ریخته ،
دوش تا سحر ، نخفته ، و دل سروده :
دیر نپائید كه مرا كشتی ،بوسه بر هر لب
زده ، افسانه گوی شب زده ،
زنده بودم به غم عشق طوفان زده ،
نه به این شب ننگین تب زده
خانه ام ، ای رسوای شب زده ، روانم ، ای مرغ بام زده ،
در اتش سوخته .
اتش بیداد تو ، جانم سوخته .
ث . الف
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر