دوشنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۳

Poem

I WILL be the gladdest thing
Under the sun!
I will touch a hundred flowers
And not pick one.

I will look at cliffs and clouds
With quiet eyes,
Watch the wind bow down the grass,
And the grass rise.

And when lights begin to show
Up from the town,
I will mark which must be mine,
And then start down!

Afternoon on a Hill
Edna St. Vincent Millay (1892–1950)

مانند مشتی اسكلت بی جان بی عشق ، بی احسا س و بی ا یمان ،
این روز ها دیگر كلمات كا ری از پیش ،
نمیبر نند .
كلا شنككف ها ،تا نگها ،و ..... مین ها،
كار كلما ت را انجا م میدهند ،
من نمیتو انم تفنگی به دست بگیرم ،
نمیتو انم با انها همكاری كنم ،
من در پیكا ر رزمجو ی انها،
همر اه نخو اهم بود.
اند یشه های من در هو ای زادگاهم،
پرو ا ز میكنند ،
بر فراز سركسا نی كه دوست میدا رم .
اند یشه های من رنگین كمان ،
ز ند گی من هستند ،
من جام باده به دست می گیرم ،
و از دور دست به دستها ی،
زنجیر شده ملتی نگاه میكنم كه ،
با همه درد ها و رنجها ،
سرود شا دی سر مید هند .
و ......به ساز » او « گوش می دهند ،
من مطمئن هستم روزی فرا خو ا هد رسید ،
كه زنجیر ها پا ره میشو ند ،
و “ پا بر هنه ها “ جا ی خود را ،
به كفش داران ،و ایستا دگا ن ،
به قا مت و ...... پا داران ،
خو اهند داد .

یکشنبه، خرداد ۱۰، ۱۳۸۳

شنبه
نمید ا نم ا ین كلما ت بر ا ی چه كسا نی ات من میتو انم بهتر ین كلمات ر ا به زیبا تر ین شكلی بیا ر ایم ۰
و تقد یم كنم به ا نسانی كه صا حب شا یسته ترین سینه ها با شد امروز سینه ها مملو از كینه ها ست و دلها هو سناك و خا مو ش تنها بی درد و بی احسا س \

شنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۳

كسیكه در گناه شناور است ،در ا ندوه غرق میشود.
خون تمام افراد یكر نگ ا ست اما لیاقت ا نها فر ق میكند.
تملق یك سم شیر ین ا ست كه كم كم به ان معتا د خو اهی شد .
تهمت و ا فتر ا ما نند گرد ذغا ل است،نمیسو ز اند ، اما سیا ه میكند.
شرم خجا لت بی مو قع و بی جا نشا نه ضعف است .
نیكی بجای نیكی كا ر هر كسی است ،ا ما نیكی بجا ی بد ی كار
جو ا نمر دان است .
گاند هی میگو ید:
اگر بد ی را با نیكی پا سخ دهی ، پس نیكی را با چه پا سخ خو ا هی
داد ؟ . » كو جو انمر د ؟ « .
انسان از شكست بیشتر می ا مو زد تا ا ز پیر و زی .
و، مر د ان بز رگ را از دشمنانشا ن میتو ا ن شنا خت .

جمعه، خرداد ۰۸، ۱۳۸۳

تو ماس جفر سو ن رئیس جمهو ر پیشین ا مر یكا گفته بو د:

تسلا ی دل من ا ینست كه در تمام دور ان حكو متم قطر ه خو نی

ا ز بدن شهر و ندی با تیغ جنگ بر زمین نر یخته .

و ....حقیت ا ینست كه ما یكبار بر ای همیشه » اعلامیه استقلا ل «

خو د را با همه مو اد اخلا قی كه در ان گنجا نید ه شد ه بود ا ستفر...

كر د یم .

جمعه ۲۸ می ۲۰۰۴ \ ۸ تیر ۱۳۸۳





گفتن حقیقت ا مر ی ا لز امی نیست ، اما ادعای حقیقت گو ئی كردن

و حقیقت ر ا نگفتن گناهی بخشش نا پذ یر است .





بر زنده باد گفتن این خلق خو ش گر

دل بر مبند كه یك تنه در سنگر ت كنند

گیرم ز دست چون تو،خیزد خیا نتی

خد مت مكن كه رنجه به سد كیفر ت كنند

فر ید ون تو للی
من در پی ازادی و عد ا لتی كه در سر زمین خود نیا فتم

به جهان غر ب امدم امابا سا لها زندگی در غر بت

در یا فتم كه عملا ا ز قفسی به قفس دگر رفته ا م

و ا نچه عو ض شده تنها شكل قفس است

جمعه





پنجشنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۸۳

اولین گفتار:

من از دل میگو یم / ازصفای ٱن حرف میزنم/

روی سخن من با كسا نی است، كه “ گم” نشده اند/

من با انسان ها سخن میگو یم/

در گفته های من گا هی امید هست ،گاهی بیم مرگ،/گاهی زمزمه انظار/

چه دردها كه در لابلای این گفته ها نهفته/و چه رنجها كه همسفر و یا دگار ٱنهاست/

گفته های من اكثرا برای دیگران گنگ و مبهم است/اما برای دل خودم سرودی دلكش

است ،گفته های من قصه دلهای بی نشان است و.........چه بسا كه كسانی را خوش

نیاید؟.

.ثریا





بر گر فته از یادداشهای ۱۲ جولای ۱۹۹۶ \ تیر ماه۱۳۷۵

دنیا دارد تكان میخورد،همه جامیلرزد ،دریاها طغیان كرده اند،كو هها غرش سر

داده اند،جنایتها از حد گذشته جنگ ها ٱغاز شده اند، مردان لچك بسر كرده ،

و یا كلاه گیس گذاشته اند،

صو رت هایشان را رنگ میكنند و بیشتر ٱنها اصرار دارند كه “زن” باشند،

و زنها در به در به دنبال كسی هستند كه جان نثارش كنند؟.

قانونی شدن ازدواج همجسبازان ، نام مهر ،عشق وعا طفه ووفارا لجن مال

كرده اند۰

همه میتر سند “ ترس “ جای همه چیز پر كرده ، ترس از بیماری ،ترس از گرسنگی،

ترس از جنگ ،ترس و ترس و تر.......

موج خشو نت ، تجاوز،دزدی، ٱدمكشی ، هیچگاه و تا این اندازه مردم را از هم

دور نكرده است.



امروز سه چهارم دنیا دچار گر سنگی به معنای واقی است،شاید در ٱینده وضع

بد تر از این هم بشود،؟ كسی چه میداند ؟.

در نیم بیشتر دنیا قحطی و گر سنگی بیداد میكند ، مسئول اینهمه جنایات

چه كسی است ؟ كدام دستی به هستی انسانها یبی پناه وبی گناه ٱتش میزند ؟

امروز خیلی بیشتر مردم با بی تابی دنبال “غذا” هستند تا دنبال “ خدا” .

گر سنگی از كشوری به كشور دیگر ،و از قاره ای به قاره دیگر در حال تو سعه

میباشد ،بخصوص در نواحی گرمسیری، بنا بگفته كارشناسان زمین نیز هر بار

بیشتر به طرف گرمای پیش میرود .

بحران امروز فقط میتواند در یك راه گام بردارد ٱنهم بدبختی مطلق است .

هجوم گسترده “ تروریسم “ كه امروزه به صورت یك “ ایسم “ ویك ایدئولوژی “

نو پا شكل گر فته با از كار انداختن تاسیسات ووسایل نقلیه و گر فتن جان تعداد

زیادی از انسانهای بیگناه ، باعث این فاجعه بزرگ میباشد.

اموز دیگر “ گناه “ “ قتل “ “ٱ دم كشی “ غارت “ تجاوز به حریم یكدگر “و....

امر پیش پا افتاده و مسخره است

مردم بهم بی اعتماد وبی اعتقاد و خود پرست شده اند۰

همه از هم بیزار همه بی مروت واز هر نوع كمكی به یكدیگر فراری،

همه در گیر یك مشت مسائل پیچیده كه به دست خودشان ٱنرا “ لاینحل “

ساخته اند .



بطور كلی یـ یدنیا پر از رنج و محنت است “ نه برای كسانی از ما بهتران “

چه دلیلی در دست ما هست كه روزی دنیا روی یك سعادت واقعی را

خواهد دید ؟ رو به كدام ٱسمان باید كرد ؟ ٱ سمان هم تسخیر شده و در

روی همه ستارگان جای پای “ ٱدم “ دیده میشود .

در حال حاضر اندیشمندان و زیست شناسان ، تاریخ نویسان وكسانیكه

حوادث دنیا را بر رسی میكنند،بر این عقیده اند كه تغییرات بزرگی در

حال وقوع است ) همه یكصدا( بغیر از اربابان صنایع سنگین و صادر ـ

كنندگان مواد ٱتش زا ، تولید كنندگان و تهیه مواد مخدر و.. مواد غذائی

و پوشاك ، عقیده داثند كه دنیا برای زیستن خطر ناك است ۰

دنباله دارد

چهارشنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۸۳

شهرك ما ساحلی است ۰

ــــــــــــــــــــشهرك ما ساحلی است / خورشید همیشه در آآنجا بستری است ۰

خورشید بیمار است/

از رنج زمین، فرزند نا خلف خود/

رفتم و زحمت بیگانگی از كوی تو بردم
آشنای تو دلم بود كه به دست تو سپردم

ه.الف.سایه


با بال پرواز و آخرین پرواز،
همچو پر نده ای خو نین پر ، زخمی، و بی پناه،
بسوی تو بر گشتم،
ای غربت غر یب،
بسوی تو آمدم، همراه با كو له باری،
اندوه، رنج، ویرانی،
به امید آنكه نو ید یك زندگی را،
یك زندگی تازه را به من بد هی؟!!!

آمدم، آمدم به جائیكه در باده،
عشق به اندازه می ریزنند،
ٱمدم تا سر به دامن خاك دیگری

بگذارم و فریاد بر آرم:
(من از بیگانگان هر گز ننالم - آنچه با من كرد آن آشنا كرد)
شب تاریك و سیاه،
با كر كسهای گر سنه،
با كلاغهای یك رنگ، همه را پشت سرنهادم۰
از جائی آمدم كه،
خنده حرام، گریه ثواب است!
از جائی ٱمدم،كه به غیر شب،
هیچ روشنائی نبود۰

『『『『『

ای آفتاب درخشان جنوب
من دوستدار پر تو تابان توام۰
روزی به امید آفتاب داغی رفتم،
و در سایه كدورتها فرو افتاده، باز گشتم۰

سر زمین من دیری است كه به تاریكی
فرو رفته، دیری است كه،
از آفتاب خبری نیست،
رویا های آن سر زمین،
جاذبه زنانشن،عشق مر دانش ،
به دست فرا مو شی سپرده شده،
كمكمك از میان خو اهند رفت ۰

『『『『『

زنان رنگ شده ، مانند
مانند برده های بیمار٫ مردان در ردای
سكوت،
و ساكت به امید مرگ.
روبهانی كه مرگ می آفر ینند۰
زنان سیاه پوش، سوگواران
دائمی۰
بچه كلاغهائی كه مر تب
غارغار میكردند۰۰۰۰۰۰
غاری بودند۰

『『『『『

مادر وطن ، مرا ببخش؟
من از دامن تو گر یختم
و بسو ی یك غربت ٱشنا
شتافتم،
حال آنره گم كرده خانه بدوشم،
كه در جستجوی گور خو یش،
به هر كجا می گردد۰
كه كند آنكه تو كردی به ضعف همت رای،
ز گنج خانه برون آمده ، خیمه بر خراب زده۰


اسپانیا - یك روز سرد و غمگین