شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت
ه. الف سایه
(پابلو نرودا) در یکی از اشعارش می گوید:
خداوندا مرا یاری کن تا به هنگام سرودن چیزی را جعل نکنم.
من فقط اشعار دیگران را مورد استفاده قرار می دهم، آنهم با ذکر نام سراینده.
شب آمد و سایه افتاد به هرسو
باید بروم تا قدحی پرکنم
هوای فرحبخش شبانه مرا بی تاب کرده
اینک ندایش می آید:
(شب است و دل تنگم هوای خانه گرفت)
(دوباره گریۀ بی طاقتم بهانه گرفت)
آیا می توانم بازگردم؟
آیا نمی توانم باز گردم؟
که را بیابم؟
درب را چه کسی برویم باز خواهد کرد
در دور دست کسی می نوازد
کسی می خواند
آهنگی ناشناس بگوشم میرسد
نمی دانم
شاید روزی بسوی او باز گشتم.
یکشنبه
ای که در بستی بروی خود وهمگان
چه سودی بردی تو از اینهمه (دعا)
در این بارگاه تاریکی نشستی
چشمان خود را به روی خلق بستی
و نشستی به خود پرستی
باز کن دو دیده را
و بگرد گرد جهان
او را در کنار بینوایان
خواهی یافت
در میان درماندگان
در میان انبوه گرسنگان
در آنجا که مردان تا قد در گل فرو رفته اند
و زنان تا سر به زمین
باز کن این زنجیر را
پاره کن این ردا را
و برو بسوی او در میان خاشاک
در جنگلهای سرد
او بتو خواهد گفت که در کجاست
تو او را نخواهی دید
تا چشم تو به شعلۀ خورشید نرسد
بگذار برزمین این پارسائی دروغین را
آرام وآسوده برو
بسوی دلهای ستم دیده
اورا خواهی یافت.
همان روز