حافظ
زمانی كه شاه شجاع معاصر حافظ كه با او روابط خوبی داشت ((من همیشه نقل قول میكنم میگویند
روزی بر اشعار حافظ ایراد گرفت و گفت:
«غزلیات تو در معانی و مفاهیم گوناگون است و یکدست نیست. دمی عاشقانه درابیاتی مستی جسمی و در بیتی لحظه ای صوفیانه، یكی لطیف و عر فانی یكی گستاخانه جدی و روحانی»
حافظ چون بشنید گفت:
آری باهمه این عیوب در همه آفاق شهرت یافته و همه كس آنرا میخواند و تحسین میكند ، لكن اشعار دیگر حریفان هیچگاه از دروازه شهر شیراز بیرون نرفته است.
خوب ذكر مصیبت نویسی بنده هم از چهار دیواری اینتر نت بیرون نرفته، با این همه آنها را دوست میدارم چون صادقانه و بی ریا میباشند.
حال كه پای حافظ به جدول ما هم رسید یك نكته بیادم آمد كه بد نیست آنرا در اینجا ذكر كنم:
زمانیكه سربداران كرمان سر به شورش برداشتند و پهلوان اسد جوانمرد پیشكسوت به راه افتاد و با حمایت ازطبقه كسبه و زارع و اصناف مردم را به قیام دعوت كرد طرفدارانش همه تیول داران و مالكین را دستگیر شكنجه و اعدام كرده و اموالشان را مصادره كردند و عمال شاه و مادرش را به زیر شكنجه بردند تا محل دفینه و خزاین را نشان دهند.
حافظ به فوریت غزلی سرود و به شاه تقدیم كرد:
ساقی به جام عدل بده تا گدا
غیرت نیاورد كه جهان پر بلاكند
حقا كزین غمان برسد مژده امان
گر سالكی به عهد امانت وفا كند
و من نادان بیسواد در آن زمان از حافظ رنجیدم كه چرا ما- كرمانیها- را گدا خطاب كرده...!
بعد ها فهمیدم که او از سربداران پشتیبانی کرده و به شاه گوشزد کرده که همچنان قسام قسمت را درست انجام داده: تو هم عدالت را اجرا کن تا مردم بینوا و روستائیان تهیدست زیر فشار دست به «انقلاب» نزنند!
عیب حافظ گو مكن واعظ كه رفت از خانقاه
پای آزادی چه بندی گر بجایی رفت رفت
عمر همه پایدار