نیچه ؛ چنین گفت زرتشت
در من هوسی است که مرا به عشق میخواند ؛
و خود زبان عشق است
شب ا ست , صدای چشمه های جوشان بلند تر بگوش میرسد
جان من نیز چشمه جوشان است
شب است ؛ ناله های عشاق به آسما ن میرسد
جان من نیز نوای عاشق است
در وجود ؛ من چیزی تسکین نیافته و تسکین ناپذیر است
و میخواهد فریاد بکشد
و پیوسته ( در فغان ودر غوغاست )
در من هوسی هست که مرا به عشق میخواند
زبان من , زبان عشق است
من روشناییم , آه اگرتاریکی بودم
چون روشناییم , پس تنها مانده ام
فقیرم ؛ چون دست من از بخشیدن فارغ نمانده
کسانیکه عاشقند ؛ زمانی که احساس کردند که رودخانه عشق
در دلشان رو بخشکی میرود ؛ به ندای مرگ پاسخ میدهند و خود را باو میسپارند .
چنین گفت زرتشت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر