دوشنبه، مرداد ۲۹، ۱۳۸۶

نیچه

نیچه ؛ چنین گفت زرتشت

 

در من هوسی است که مرا به عشق میخواند ؛

و خود زبان عشق است

شب ا ست , صدای چشمه های جوشان بلند تر بگوش میرسد

جان من نیز چشمه جوشان است

شب است ؛ ناله های عشاق به آسما ن میرسد

جان من نیز نوای عاشق است

در وجود ؛ من چیزی تسکین نیافته و تسکین ناپذیر است

و میخواهد فریاد بکشد

و پیوسته ( در فغان ودر غوغاست )

در من هوسی هست که مرا به عشق میخواند

زبان من , زبان عشق است

من روشناییم , آه اگرتاریکی بودم

چون روشناییم , پس تنها مانده ام

فقیرم ؛ چون دست من از بخشیدن فارغ نمانده

کسانیکه عاشقند ؛ زمانی که احساس کردند که رودخانه عشق

در دلشان رو بخشکی میرود ؛ به ندای مرگ پاسخ میدهند و خود را باو میسپارند .

 

چنین گفت زرتشت

 

 

 

هیچ نظری موجود نیست: