پنجشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۸۵

ای کاش جوانان می دانستند و پیرها می توانستند...



خبر فوت او مرا غمگین كرد او گمنام زیست و بی تشریفات

و بی بدرقه راهی خانه اخرت شد. نابغه ای بی نظیر بود. سالها چون

شمع سوخت و پرتو روشنایی او به هما پخش شد، هنگامیكه در

بستر مرگ افتاد هیچ یار و همدل و خویشاوندی در كنارش نبود.

او برای مردم حسابگر این دنیا و افكار قالبی شان خطرناك بود.

شعله ای نورانی بود كه در آسمان پندار خود راهی جدا از همه داشت.

سخنان و گفته ها و نوشته هایش باعث نگرانی و مزاحم اهل دنیا بود:

عده ای او را دیوانه میخواندند.

و این معما در دوران ما و همه ادوار وجود داشته است. مردم همیشه در دخمه

و گورها به دنبال رویای خود میروند و مانند گاو عصاری در همان

مسیری كه به مرور طی شده و اجدادشان طی كرده اند سر گشته دورانند.

هیچكس نباید به افكار و اوهام آنها لطمه وارد كند: آنها به خودشان و

كارهایشان ایمان كامل دارند.

در گذشته ها بسیاری ازآدم ها افكارشان و اندیشه هایشان را با خود

به گور میبردند اما بمرور زمان كسانی پیدا شدند كه كمی دلاوری و

شهامت داشتند و این امر باعث آشفته شدن خواب آرام و رؤیاهای دیگران

میشد و به همین علت در قرنطینه بسر میبردند تا مزاحم خواب خوش دنیا

نشوند.

او چند سالی میشد كه تنها میزیست: با یكمشت كاغذ كه گاه و بی گاه

عباراتی آشفته تر از جان خود برآنها مینگاشت. او را چون یك آهن گداخته

و سرخ شده در كوره زندگی به آب انداختند تامبادا اندكی از هرم گرمای او

داغی بر لاشه های سنگین و متعفن آنها بگذارد. او رابه جرم نوشتن و به گناه

شكستن بت مقدس آداب و رسوم و همراه نبودن با كاروان سنت های آنان به دور

افكندند، او كه قلبش ائینه بی غبارو روحش نازك و شكننده بود.

مگسان چسپیده به شهد شیرین قدرت بعنوان ترس از غرق شدن در گناه و

شلاق عدل الهی و بد نامی ونرسیدن به بهشت عنبر سرشت كم كم از او فاصله

گرفتند و چشم به راه بهشت موعود نشستند كه درآن شراب گوارا وآب زلال

وشهد نقل و نبات به وفور یافت میشد.

گفته ها ونوشته ها و رفتار او ممكن بود كه در حریم والای آنان رسوخ كند و آن

لذ تهای بهشتی را از آنان بگیرد. نام اورا از دفتر وجود خط زدند و خاطره ها

و همه گذشتگان او را به موج فنا سپردند و اورا تك و تنها و بیكس رها ساختند.

درگذ شته جلادان فقط با جان آدمی سركار داشتند اما آدمخوران امروز روح را

نیز میكشند.

گروهی بزرگ زیر نام تاریخ نگار هنر شناس و هنر پرور و محقق و صاحب فكر

قرنهاست كه یك پرده رنگین تاریخی از تار و پود پندار خود بهم بافته واز رنگ

و ریای روزگار بر آن نقش ها گذاشته اند. برای دزدان گمنام بسب نامه ساخته اند.

و آنها رابه آدمكشان و دزدان بزرگتری منصوب ساخته به روسپیان رسوا رنگ

عفت داده و دلقكهای بی آبرو را به سر صدر نشانده اند. حیرت آور اسث كه در این

جنجال عظیم تاریخ نگاری ازمشتی سلطنه و امیر و وزیروندیم رقاص و لوطی

دلقك و دلال محبت و كار چاق كن و رمال و فالگیر همه را به اوج شهرت و ثروت

رساندند و اورا كه صاحب یك انیشه پاك و بزرگ بوداز قلم انداخته و بسوی مرگ

كشاندند.

هیچ نظری موجود نیست: