ژانویه دوهزارو پنج
دوشنبه سوم
زندگی ناتوان پیش میرود \ سال نو فرا رسید با
ابشاری ازذرات طلایی و رودخانه ای از شامپاین
و در انسوی دنیا در كنار اقیانوس بهشت رویایی
به زیر اب رفت ودریایی خون واشك بجای گذاشت
تبلیغات پرسروصدابرای فروش كالاهای انبار شده
كمكم فاجعه زلزله ها \ جنگها را زیر پرده فراموشی
میبرد .
كاجهای تزئین شده از خجالت سر به زیر برده اند و
گوهای رنگی نوارهای الوان و برفهای مصنوعی كه
بشكل یك « سینبل » تجارتی هرسال قد علم میكنند
كاملا فرسوده اند، زندگی در یك مبالغه دروغین \
یك هرج ومرج پیش میرود و هیچكس یارای انرا ندارد
كه قد علم كرده و انتقاد كند \ عقیده واقعی خود را بیان
سازد ،همه از همه چیز وازیكدیگر بیزارننداما جرئت ابراز
ندارند\ كو یك انتقاد كوبنده \ در لفافه سخن میگویند \
در لفافه مینویسند چراكه استقلال رای و عقیده ندارند .
برای مستقل بودن باید تن به تنهایی داد .
از جماعت دور شد \ باید از رفت و امد در محافل و مجالس
خودداری كرد \ و به همراه گله نرفت \ ایا كسی هست كه
بخود جرئت دهد وپرده ریا رااز روی صورت این بزرگان
دروغین و ریاكار برداردوبه یك جنگ واقعی تن در دهد
گمان نكنم كسی به این دیوانگی تن دردهد، هیچكس
حاضر نیست تا ابد محكوم به یك زندگی دوزخی و دوراز
گله های اجتمائی ادامه دهد بخاطر انكه عقیده اش را
ابراز كرده ،همه میترسیم \ از یك نیروی نا شناخته میترسم .
میگویند هنگامی كه ملتی كهن سال پیر میشوداراده وایمان
خود را به دست یك لذت و دیوانگی میدهد شاید این سر زمین
هم پیر شده در این شهر كوچك كه امروزبه صورت یك كاروانسرای
بزرگ در امده هر كس دلش خواست با هر كوله باری میتواند در ان
بیتوته كند ،و اگر میلش كشید “ طبق مقررات قانونی “
شنل افتخار هم شهری را نیز بر دوش بكشد .
درمیان فریادها و بوق اتومبیلهای جورواجور كه هر روز
بر تعداشان افزوده میشود مشتی ادمهای رنگ ووارنگ
بازبانهای مختلف و عقاید متفاوت درهم میلولند .
طبق یك قانون نا نوشته شده ، همه چیزها اجتماعی
است و هركدام از هرتبار وملیتی برای خود یك اجتماع
تشكیل داده ووابسته به ان “ كلوب “ است .
“ بغیر از ما “ \اجتماع سرفه میكند همه با او به سرفه
میافتند .
اواز خواندن \ نفس كشیدن \ فكر كردن \همه همراه جمع
است و ممكن نیست بتوان در یك كافه نشست و یك قهوه
به تنهائی نوشید . اجتماعات زیر عناوین مختلفی كار میكنند
كمك به بیمار و بیماریها \ كمك به فقرا \ كمك به كودكان \
كمك \ كمك \ كمك سیل كمك است كه هر روز مانند پتك بر
مغز ادمها فرود می اید. این سازمانها همه زیر یك دمكراسی
تجارتی به وجود امده اند ، كسی به عقاید بقیه كاری ندارد
احترامی هم نمیگذارد ،در باره وجدان \ رفتار و كردار دیگران
“ ظاهرا “ جاسوسی نمیكنند “ بغیر از ما “ .
در زمینه های مختلف ادیان امر و نهی نمیكنند “ بغیر ازما “
اربابان سیاست هم در كار این گرد هم ائی ها دخالت چندانی
ندارند .گاهی نشانی \ مدالی \جایزه ای برایشان میفرستند
و در امدها رابین هوا دارانشان تقسیم میكنند .
گاهی از اوقات در میان محافلی كه كلید قدرت را در دست
دارند ، عده ای را میخرند و به میان مردم عادی میفرستند
واگر عده ای دیوانه و سربه هواباشند ، یا باد در استین انها
میكنند ویا برای رام كردنشان متوسل به یك جایزه بزرگ شده
انها را خانه نشین میسازنند . دستگاههای تبلیغاتی انها بطور
شبانه روزی بكار مشغول و مغز ها را شستو میدهند .
مانند همه جای دنیا زبان چاپلوسی كار میكند و اگر موقیعتی
پیدا شود همه باید یك صدا به ستایش بپردازند، در ظاهر همه
خوئی مهربان و گرم دارندتا هنگامی كه پای منافع در میان نباش
در ان زمان خوی وخصلت واقعی خودرا نشان میدهند .
این شهر جنوبی زمانی یك اصالت بومی داشت و افتاب درخشان
ان برای دادن هر گونه بركتی هیچ خستی به خرج نمیداد و انسان
میتوانست تن و جانش را برای شكفتن بیشترتسلیم این پرتو درخشان
كند \ امروز تبدیل به یك شهر بی هویت و بی اصالت شده كه در ان
هر جنایتی اتفاق میافتد . افسوس و هزار افسوس .
.........٫٫.........٫٫ ......
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر