یکشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۳

به دكتر : س / الف
دوست نادیده ،
ازمن نپرس كه كی هستم ، از كجا امده ام ،و سر انجام به كجا خواهم رفت ،
از نا كجا اباد امده ام،در بیدر كجااباد ، در كنار عروسكان رنگ شده دنیا
ادای زندگی را درمی اورم ،
دوستی برایم روزنامه ای فرستاد كه خبر مرگ اورا “ به اطلاع رسانده “ به
همراه تصویر او ، همان تصویری كه منهم انرا دارم.
همه توانم را از دست دادم ، انقدر گریه كردم كه دیگر اشكی نمانده تا نثار
دیگران كنم .
سالها پیش روزی در كمر كش كوه همانطور كه چابك وار سرازیر میشد
زیرلب این شعر رازمزه كرد : گاه می اندیشم / خبر مرگ مرا چه كسی با
تو گوید / ان زمان كه خبر مرگ مرا میشنوی ،/ روی ترا كاشكی میدیدم
شانه بالا زدنت را / بی قید ، و تكاندادن دستت را / و تكان دادن سر را
كه ،عجب ، عاقبت مرد، كاشكی میدیدم .
و من در جوابش زمزمه كردم :
دیگر زمان “ مجنون “ نیست ، “ فرهاد “ در بیستون مراد نمیجوید ،
زیرابر استانه “ خسرو “ بی تیشه ای كنون سرسپرده است ،
در تلخی تداوم و تكرار لحظه ها،
ان شور عشق ، عشق به “ شیرین “ را / از یاد برده است .
انگاه دست در جیبش برد و دفتری حاوی اشعار “ ح . م “
را در اورد و در پشت ان نوشت :
“ تقدیم به انكه روحش به لطافت گلبرگهای بهاری ، و
احساساتش به پاكی قطرات شبنم صبحگاهی است
« میم / میم «
باو گفتم خبر مرگ ترا روزنامه ها خواهند داد
دیگرهیچگاه او را ندیدم .
اما خبر داشتم كه بیماری قلبی رنج میبرد و گویا
قلبش راهم عمل كرده بود ،
دلم میخواست كه او را میدیدم وسرزنش كنان باو
میگفتم : بسكه تو از قلبت كار كشیدی .
افسوس دیگر دیر است .
روانش شاد و ارزوی سلا متی برای خانوادهاش

من به سوگ اونشسته ام،و گمان نكنم كه بتوانم ان مصیبت را تحمل كنم .
بعضی از اوقات او را صدا میكنم ،نمیدانم تو به بازگشت روح اعتقاد داری
دیگر كجا میشود دست مهربان او را لمس كرد ،دیگر از كدام سو میتوان
صدای مهربان اورا شنید كه میگفت .... دوستت دارم ، ای پاك نهاد .
دیگر كی میشود چشمان مغموم و صورت شیرین لبریز از عشق او را پیدا
كرد ،
دوست نا دیده ، اگر روزی بر سرتربت او گذر كردی ، از طرف من بخاك
بسپار كه عزیزی در میان گرفته كه دیگر مانندی ندارد .
عمر تو درازو روح او شاد باد

هیچ نظری موجود نیست: