چهارشنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۷

اردک

اردک

خا موش وبی نغمه وبیصدا

با چه حوصله ای به فاصله بالهای

این پرنده مینگرم

او به آهستگی بر زلال آبهای راکد

راه میرود و بالهایش رامیشوید

چشمانش بارانی است

در هوس پرواز به آسمان ؛ میگرید

کوچ او از فصلها گذشته است

به نشاط عابران ؛ ورهگذران مینگرد

پرنده بی شوق وبی آواز

خود میان برکه ای در فکر چیدن

گلبرگهای نا پیدا است

او دیگر مرزی را نمیشناسد

تنها شوق پرواز دردورنش

غوغایی افکنده است .

.............

و..... بچه اردک نارسیده من دیروز در زهدان مادرش تکه تکه شد

همه خوشحالی ما ازمیان رفت وباز ما ماندیم و.......

هرکو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز

نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد

از طعن حسود غمناک نمیباید بود

شاید که چوا بینی ( خیر ) تو دراین باشد

ثریا /اسپانیا

هیچ نظری موجود نیست: