چهارشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۶

نوروز

نوروز ! پیروز

یکهزاروسیصد وهشتاد هفت ؛

ستاره تابناک ؛ خاموش شدند

روز نوبرخاسته ؛ زمین بیدارشده

خورشید درخشان ؛ از افق

سرزده

چهره ارغوانی خودرا

بر دنیایی میپاشد

که .......

بوی خون ومرگ همه جارا

فراگرفته

وماشرمسار؛ از اسارت

شب یاران که جباران برآنها خشم

گرفته اند ؛ وما با.

این صبگاه درخشان

هنوز پای دیوار بیخبری

بانتظار ایستاده ا یم

......

یکهزارو سیصد وهشتا دو هفت شمع

برسر هر برج بلندی روشن است

با مردان خسته

وزنانی که درون گاری های چوبی

در انتظار یک قفس خالی

و.... درخیال یک جاده روشن

و.... زمزمه ها را درسینه خاموش

کرده اند

چگونه میتوان پای براین زمین نهاد

ودر کدامین جویبار میتوان تن را

به آب سپرد

و بربلور گردن یک معشوق

زیر یک طاق نصرت روشن

شب تاریک خودرا به روشناییها سپرد ؟

ما با دستهای ناتوان خود

مجسمه های مومی را میسازیم

آنها را در موزه ها به امانت میسپاریم

تا در یک روز درخشان , به آنها

تعظیم کنیم.

نوروزتان پیروز وهر روزتان نوروز باد / ثریا

هیچ نظری موجود نیست: