یکشنبه، دی ۰۹، ۱۳۸۶

بی دظیر

بی دظیر

 

قرا ر نبود بنویسم ! لکن مرگ بی نظیر ( بوتو) مرا وسوسه کرد

یک سراینده ( پشتو ) میگوید :

آهای مردم ؛ یک نوشته از او بگیرید

مبادا که او هم فریبکا رباشد.

من آدم سیاسی نیستم وبه شدت هم از این میهمانیها فرار میکنم

اما چند نکته مرا ودار باین نوشتار کرد :

اول آنکه من نمیدانم جناب مسعود بهنود اینهمه اطلاعات دست

اول را ازکجا گیر آورده اند که درباره خانواده بی نظیر بخصوص

مادر او نوشته اند : که ایشان از فامیل صابونچی واهل اصفهان!!!!

بوده اند ؛ در حالیکه نصرت بیگم ودوخواهرش بنام نزهت وعفت

( حریری ) اهل کرمانشاه و کرد تبار بوده اند ( البته با بنده نسبتی

به هیجوجه ندارند) .

و سرانجام مایه تاسف است که این زن درعین جوانی وزیبایی وقدرت

دنیا را ترک کرد چه بسا میتوانست واقعا آزادی ودموکراسی را برای

سرزمینش و زنان بدبخت آن خطه بیاوردا ؛ البته نه با آش رشته نذری

و انداختن سفره حضرت بی بی رقیه و یا چراغ روشن کردن در صحن

امام زاده صالح !!

نمیخواهم باین نوشته جنبه شاعری و یا سیاسی بدهم برایم مردن زنی

آنهم با این وضع دلخراش و غم انگیر بسی دردرناک است.

زنی که پیشرومردان فبیله اش بود زنی با تحصیلات عالی زنی از یک

خانواده مرفه که با سر سختی تمام میکوشید سرو سامانی به کشورش

وزنان آنجا بدهد .

باز هم دست مردی از آستین بیرون آمد و سینه اورا هدف قرارداد.

 

ثریا / اسپانیا یکشنبه

 

 

هیچ نظری موجود نیست: