شنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۶

آوای

آوای < ماریا>

برای : لوچیانو پاوراتی

 

« دام مرگ ؛ باز صید تازه ای رابرد »

 

نگاه کن باین دنیای کور؛

که درذهن متروک ما فقط ؛ یاد مصیبتی

را زنده میدارد

نگاه کن باین دنیای کور ؛ وخیل سوگواران

و شبروان که از نیمه راه

افسون شده بسوی شب میرانند

فانوس خیال ؛ خاموش شد

وگمان مبر گه چشم بیداری درچنین شبی گنگ

آواز دیگری بگوش برساند

چند دل درون سینه طپید ؟!

و چقدر باید بانتظار ماند

تا صدای پای او که از دور میاید

باز صید تازه ای راببرد؟

او بزرگ بود؛

در گمان آسمان هم ؛ این پندار نبود

من ؛ اورا چون یک آیه مقدس؛

در میان طوفان میخوانم

اورا میبینم ؛ مانند مردان افسانه ای

او نبض پریشان و سینه بیمار خودرا

به سینه باد کوبید

او در دل من و در دشت پرغبار زندگیم

یک سوار افسانه ای  و ماندگار

باقی میماند

او بازهم میخواند

و....میخواند

وخواهد خواند

 

شنبه .هشتم سپتامبر دوهزارو هفت/ اسپانیا

 

 

 

هیچ نظری موجود نیست: