یکشنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۸۵

قصه گوی پیر

قسمت دوم

 

بلی بچه ها داشتم از غصه ها می گفتم، واز اینکه چگونه حضرت بایتعالی بلا نسبت شما عده ای  را خر می آفریند، همانند خود من.  انگاری که گل مرا با مشتی پهن گاو و خون خر و کمی هم سریش بهم چسپانده و ولم کرده اند توی دنیا و گفتند برو که رفتی.

 

نمی دانم شما هنرپیشه وآکتر بزرگ زمان را که حالا تبدیل به یک (اسطوره) شده اند می شناسید یا نه؟  ایشان در فیلم معروفشان بنام (کازابلانکا) جمله ای فرموده اند که شاید همین ایشان را جاودانی ساخت:  «من برای هیچ کس خودم را به آب وآتش نمی زنم و برای هیچکس نمی جنگم بغیر از خودم». به به!  ایکاش من زودتر این درس بزرگ را یاد می گرفتم، چنانچه  یک بانوی هنرمند ما هم که مدتی (فراری) بودند در جایی اظهار فرمودند که: «اول خودم، دوم خودم، سوم خودم» و لابد بپاس همین طرز فکر صاحب یک جایزۀ (سپاس) هم شدند.  خوب خلایق  هرچه لایق!!

 

حال دیگر یک خر پیر را نمی توان تبدیل به یک میمون بازگوش  نمود. انشاءالله در زندگی بعدی. روز و روزگار شما خوش تا بعد.

هیچ نظری موجود نیست: