چهارشنبه، تیر ۱۴، ۱۳۸۵


آسمان تهران

در عکسی روی صفحۀ اینترنت عمارتهای سر بفلک کشیدۀ تهران بزرگ را می دیدم و باین فکر افتادم که این بلندیها آیا وسعت گنجینه های سرقت شدۀ یک ملت را پوشانده اند؟ و چه چیزهایی را در خود پنهان کرده اند؟ آن زنانی را که باهزاران زر و زیور و منگوله خود را آراسته اند تا زیر اینهمه زیور، حقارت وبرهنگی قلبهایشان را پنهان کنند؟ در زیر این بلندیها چند صدهزار استخوان مردان وزنان نیرومند پنهان است؟

آیا روزی فرا خواهد رسید که همۀ آوارگان و از دیار گریختگان باهم در زیر سایۀ عطر گلهای یاس و اقاقیا و در میان یک فضای باز واقعی راه پیمایی کنیم؟ آیا آرزوهای غلط ونا بجای ما روزی جای خود را به یک فکر سالم و قلب تازه ونیرومند خواهد داد؟ آیا روزی خواهد رسید که اشک حسرتی بر گوشۀ چشمی نباشد و همۀ دستها آماده شوند تا اشکها را از چشمان یکدیگر پاک کنند؟

وه که چه عالم دلپذیری خواهد بود زمانیکه انسانها از سلامت کامل برخوردار و دیگر حرفی از ایدز وسرطان و (بیماری مرغی) و غیره نباشد! روزی که سینه ها بی کینه و دستها بجای دخالت نا بجا به کمک هم بشتابند و نفس ها پاک شوند. آیا آن روز فرا خواهد رسید؟

تنها یک نگاه واقعی به جوامع امروز میتواند همۀ تاریکیها را عیان سازد. دنیای امروز یک دنیای وحشتناک و بدون هیچ انظباطی است. زمین بکلی زیبایهای طبیعی خود را از دست داده. آب و هوا مسموم و جنگلهای سر سبز که می توانستند نیروی کافی به انسانها بدهند بکلی نابود شده و تبدیل به ساختمانهای زشت و بیقواره شده و انبوهی آهن وبتون که روی هم سوار است.

فاصله ها زیادتر و همبستگیها و همدردی ملتها از بین رفته و دیگر هیچ اتحاد واتفاق تازه ای وجود ندارد. دیگر هیچکس دیگری را برادر وخواهر خود نمی داند. دنیا دو قسمت شده، (طبقۀ بالا وطبقۀ پایین). آدمخواران حریص آنچنان حرص وطمعشان زیاد شده که دیگر حتی مادر وخواهر خود را نیز نمی شناسند. شکل ظاهری آدمها بکلی مسخ شده: قیافه های نامطبوعی که انسان را به ترس وامی دارد. گرسنگی بیداد میکند و کم آبی دنیا را تهدید کرده فضای سبز هر روز کمتر میشود و ........

نجات بشر به دست چه کسی است؟ کجا باید رفت؟ به کدام سو و از کدام پنجره باید امید کمک داشت؟ عاقبت این کره خاکی چه خواهد شد؟

Don’t ask any moreاین هم مانند همه سئوالهایم بیجواب می ماند.....

هیچ نظری موجود نیست: