رقص
به رقصهای جدید و یا بقولی قدما دانس رفتن ها را تماشا می کردم، دیدم که همه افسانه های برابری زن ومرد را ویران میسازد. هر حرکت از جانب مرد همراه نشانه تحکم و فرماندهی است، گرفتن و رها ساختن بفرمان موزیک.
در رقصهای قدیمی همواره اولیه گام را باز هم مرد برمی داشت و بعنوان راهنما حرکت می کرد، با این همه احوال باز نشانه ای از هماهنگی بین دو نفر وجود داشت ومجال گفتگوها، همدلیها، و آشناییها را می داد - زمزمه های عاشقانه و گوشنواز و اینکه زن خود را در آغوش زوج خود در امان می دید.
در رقص های جدید همه چیز یکباره فرو می ریزد. زن ومرد مانند دو ناشناس و بحکم وظیفه به سازی می رقصند، بیگانه وار و دورازهم هریک به راه خود می رود و هر از گاهی برای یکدیگر (شکلکی) در میاورد.
رقص های جدید نشانی است از پیوستنها و گسستنهای زود گذر. زن ومرد در جامعۀ جدید خودرا بیگانه می بینند و... مردان با مردان وزنان با زنان ...گفتگوهایشان در چه زمینه ای است؟؟ ونجوا های عاشقانۀ آنها در کدام سو می گردد؟ نمیدانم.
در زمانهای گذشته رقص قلندران و صوفیان (واقعی) که تا سر حد جذبه وخلسه پیش می رفت دنیای دیگری بود. امروز هر کسی به دور خود میچرخد و ...
رنج بزرگی است از هم گستیختگیها.
یکشنبه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر