نمیدانم كه گوینده این اشعار كیست
سالها قبل شاید حدود سی سه سال پیش در خانه هنرمندان
مرحوم بانو دلكش و ا قای عقیلی باهم انرا خواندند یاد هر دو
هنرمند گرامی باد .
از لبم بیرون نمی اید ترانه مرغ شادی رفته از این اشیانه
ان نوای گرم و ان اوای دلكش در دل مشتاق ما افكنده اتش
ما نده بر جا از گلستان جوانی برگ زردی در كف باد خزانی
ما نده ام تنها و سرگردان وخسته تارهای سینه ام از هم گسسته
شاخه خشكیده عمرم شكسته بر سرم خا كستر پیری نشسته
با لب شیرین خود شوری بپا كن جان سردم را به گرمی اشنا كن
نشنوی فریاد این ساز شكسته اشنا دیگر دل ما را رها كن
من كنون اوارهام در این بیابان در میان غرش سنگین طوفان
گر چه بیداد زمان پایان ندارد مر غ طوفان بیمی از طوفان ندارد
جمعه پنجم اگوست دو هزارو پنج ثریا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر