۱۳۸۳\۷\ ۵
« لكن لا تاسواعلیمافاتكم ولا تفرحواعبااینكم »
این یك تقدیر است گمان مبر كه قرار بود تا ثروتمند شوی
وحال فقیر شدده ای .
“ میبایست كه این اتفاق می افتاد “ .
بلی قرار نبود كه من متمكن شوم ، فقط میبایست بازمانده
یكی را به دیگری واگذار میكردم كه محتاج بود . همین وبس
اگر گاهگاهی فریادی سر میدهم و یا مخالفت خودرا ابراز میكنم
برای انتقام گیری نیست ، فقط از خودم دفاع میكنم .
از عشقی كه در دلم بود وامروز نیست میگریم ، لازم نیست كه
دیگر برای كسی دل بسوزانم كه بارفتار مزورانه و بدوراز حقیقت
دل مر ا شكست و دیگر هیچگاه و با هیچ قیمتی نمیتواند زخم مرا
ودل شكسته ام را ترمیم بخشد .
جواب مهربانیهای من این نبود ،من انچه را كه میبایست یك انسان
خوب انجام دهد در برابر او انجام دادم ، و امروز پشیمان از اینكه در
برابر این بیعدالتی قرار گرفتم ، افسرده ام .
من با بی عدالتی سر سازش ندارم امروز تنها ماندم برای انكه مردم
و اجتماعات بی بنیاد و دروغ انها را بخودشان واگذاشتم .
تنها ماندم اما پیروز و سر بلند در برابر وجدان خود ایستاده ام .
بر همه هوسها ،لجن ها ،و كثافات خط بطلان كشیدم و پیروز شدم
پیروز بر سر نوشت ،و رنجهای خویش .
پیروز شدم بی انكه “ هنرمند “ باشم .
او مرا گریاند ، و روزی سخت خواهد گریست و در میان حساب رسی ها
در فهرست بد كاران نام او نوشته خواهد شد ، او تلخ تر از من خواهد
گریست ، اینرا اطمینان دارم .
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر