پنجشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۹

نوروز آمد

نو روز من عید من ، نه درشیشه سرکه نهفته ونه درمغز ران سیر،

عید من ، نوروز من  درجام شراب ، ودیوان حافظ است.

وتوای پروردگار جهان آفرین ، وجاودان، این بازماندگان وجدا ماندگان

را پیوندی تازه ببخش ، یک پیوند محکم  واستوار تا سستی ناپذیر وابدی

بمانند  عشق را برای آنان مقرر فرما ، ریا ، دروغ ومر گ را از میان

آنان بردار ، بگذار که به خانه تکانی قلبها  نیزدست بزنند .

در این سال نو صلح وآرامش برای همه ملتها بخصوص هم میهنان خود

از درگاه ایزد توانا خواستارم.

با آنکه  درحریم تو  بیگانه ام هنوز

مانند حلقه بر در این خانه ام هنوز

چون گوهری که بر سر انگشتری نهند

آی آشنا ، بچشم تو بیگانه ام هنوز

----------------------------

گرفتم کز ( ماووس) ! ریزد مرا در

و زان درصفحه گیتی شود پر

گر اینانند نقادان معنا

نه دیدار عرب ، نه شیر اشتر

روز وروزگا همه شاد وخوش بامید روزهای بهتر.

ثریا / اسپانیا /

یکشنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۸۹

نوروز باستانی

عید من  دراین دریچه باز

بر روی یک خط سرازیر است

عید من دروسوسه گلها ست

عید من روی یک پاکت رنگی است

که، درونش یک کاغذ قرمز است

میان آن روز ها وامروز فراموشی

در پرواز است

جنبش زمین مرا تکان داد

آهنگی از دوردستها شنیدم

به شکوه وبزرگی آسمان

درکنار زمان نشستم

روزها را شمردم

به پرواز کبوترها نگریستم

که سایه شان بر زمین گشوده میشد

گلبرگی را دردست گرفتم

به طروات خاک دست مالیدم

بوی گل سنبل ، یاد آور لحظه های دوربود

عید من درچهار دیواری اطاقی میگذرد

که هروز از پنجره آن آفتاب به درون میاید

روزی میخواستم برگردم

وشاخه گل نیلوفری را بر سینه خود بیاویزم

وگلهای موگه را بر زلف دختران بنشانم

رهگدری راهم را بست

درخانه بسته شد ، با یک قفل بزرگ

که مومنان  برآن میخ کردند

ثریا/ اسپانیا / اسفند 89

تا سال نو بامید پیروزی وبهروزی وآزادی ایران زمین

------------------------------

سال نو را به همه تهنیت میگویم واینهم دعای سال نو:

گشت گرداگرد مهر تابناک ، ایران زمین

روز نوآمد شد شادی برون اندر کمین

ای تو. یزدان ، ای تو گرداننده مهر وسپره

برترینش کن ، برایم این زمان واین زمین

شعر : از ایمل مهاجر 2000

تالار آیینه

تو ، از هجوم پرندگان بیخبری، و..

از حجم باغچه به دور

تو از تبار بی تبارانی

روزی از آنسوی دیوار

دست ما به میوه های ابدار باغ

خواهد رسید

دریچه فولادی باز خواهد شد

درگاه شبستانها ، تاریک

وتاریکی بر همه معابد سایه میاندازد

سقف خانه ما ، از روشنایی لبریز

ومن ، به دنبال کودکیم خواهم رفت

تو ، درحجم زمان گم خواهی شد

هیاهوی » سبز وزرد وسیاه «

تمام میشود

مرد » پارسا« بر اندیشه ها

حکومت میکند

تالار آیینه ما ، با چلچراغها

روشن میشود

در قعر دریای ( کاسپین )

چیزی نهفته است ، که نامش بزرگ است

پشت آن دریا وکوهها

مردی خفته که از تبار خورشید است

----------------------------------ثریا.

 

شنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۸۹

دو ماهی

آن روزها ، هرگاه ترانه دو ماهی را که شعر آن از شهریار قنبری بود

می شنیدم ، بی اختیار اشک درچشمانم حلقه میزد.

روزی آشنایی در کنارم نشسته بود واین چشمه جوشان اشک رادید ،

پرسید ، تو چرا گریه میکنی ؟ تو که همه چیز داری ؟!

او از » چیز « میگفت ومن بیاد » کسی « بودم که روزی جفت من بود

آشیانه کوچکی ساخته بودیم ودر زیر سقف آن بخیال آسایش میزیستیم

ناگهان مرغان ماهی خوار حمله کردند ، این مرغان درکسوت یک

زن مکاره ، یک زن چشم آبی موطلایی که همسر وبچه داشت وهم ،

درشکل دو مامور امنیتی که اورا به هتل سابق نزد رفقا ! فرستادند

هرچه بود مرغان ماهی خوار جفت مرا بردند .

من نه ماهی تنهای دریا شدم ، ونه وارد قصه ها ، من ، افسانه مردم

شدم.........

ثریا / دوازدهم مارس دوهزارو یازده برای تولد هشتاد سالگی آن ماهی!........

 

شوق بهار

گرچه میبنم اینهمه غمها /شادمانی را کنار میبینم

تا که امسال ماه روزه گذشت /ماه بعدش بهار می بینم

رهبر ملک آشکار میشود/ بلکه من آشکار میبینم

رهبری با تمام دانایی/ سروری با وقار می بینم

صورت وسیرتش نکو باشد / علم وعملش  آشکار میبنم

تیغ آن زاهد ریایی را / کند وبی اعتبار می بینم

شیرو خورشید وپرچم ایران /محکم واستوار میبینم

طاق کسری ونقش اسکندر / هم بر درو دیوارمیبینم

مام میهن  ز شوق سر مست / زاهدان را حمار میبینم

--------- منسوب به : شاه نعمت الله ولی ( ماهان)

جمعه، اسفند ۲۰، ۱۳۸۹

آن شعله که برجان شما رفت

در این دشت فراخ پر فریب ،

با باغستان سوخته اش

با امواج سنگهای قلعه باران

با نریبنه های نو خاسته اش

دامن هر باد هرزه را گرفته

ونامش خار وخس وخاشاک است

تن داده به قضای لایزال

بیچاره مرد مانده زیر آوارش

پیامبر دروغین هر برگ کتابی را

با چشمان فروبسته

دعای غربت میخواند برای رفتگانش

در دست باد ، تنها خاطره برگهای سبز

دردست باد ، تنها برگهای خشک شده

تا گردش دوباره چرخ وبا غ شادی

دردست هریک ، برگ سبزی

در زیر بال هر پرنده پیام آور بهار

میلغزد زیر پای سم اسبان بالدار

آن نسیم فروردین ، آن نسیم بهاران

---------------------ثریا/اسپانیا